داستان کودکانه گرگ و الاغ


داستان کودکانه گرگ و الاغ

داستان کودکانه گرگ و الاغ

روز الاغ چه زمانی علف بخور او به تدریج از مزرعه دور شد. ناگهان گرگ گرسنه جلوی او پرید

الاغ خیلی ترسیده

اما او فکر کرد این یک حقه است گرگ در غیر این صورت یک گرگ وجود خواهد داشت لطفا او برای آن کار می کند طولانی

طولانی راه افتاد و یکی از پاهای عقبی خودش را روی زمین انداخت.

داستان کودکانه گرگ و الاغ

الاغ ناله ها گفتند: ای گرگ به پای من تیغه رفته لطفا قبلش

این تیغ ​​را از پای من بخور

گرگ با تعجب پرسید: چرا این کار را بکنم که می خواهم تو را بخورم.

الاغ گفت: چون همین است خار که پای من است و اگر مرا بخوری خیلی اذیتم می کند

گلو که آن را وتو کرد.

داستان کودکانه گرگ و الاغ

گرگ با خودش این فکر را کرد الاغ در این مورد حق با اوست الاغ پا آن را گرفت و گفت: تیغ

کجاست؟ من چیزی نمی بینم و سرش را دراز کرد تا خوب به نظر برسد.

در همین لحظه الاغ از فرصت استفاده کرد و س پاهای عقبش مشت محکمی به صورت گرگ زد

کل دندان گرگ شکسپیر.

الاغ به سرعت فرار کرد. گرگ هم از این بابت خیلی عصبانی بود کلاهبرداری خر او خورد.


بیشتر بخوانید  اهمیت کیفیت پارچه به سبک سمیر حسن پور در جشنواره آتش!

دیدگاهتان را بنویسید