بیچاره پسرش به شدت مریض شد و برای چند ساعتی الاغش را به خانه ملا دهها قرض کرد و با او نزد دکتر رفت. بعد از خیلی التماس و التماس قاطر گفت: الاغ ما خونه نیست حالا برو مزاحمم نشو. اجازه داد تا در را ببندد تعظیم کنم.
مرد با ناراحتی گفت: آقا مولا گفتی خانه ات خالی نیست. اما صدای خروپف او در خانه شما اکنون کر کننده است. مولا عصبانی شد و گفت: لعنتی تو کافر و مقصری. از خدا بترسید حرف منو باور نمیکنی مولا ولی الاغ منو قبول داری؟