روزی مردی مستجاب الدعوه پای كوهی نشسته بود. به كوه نظری انداخت و از آن جا كه با خدا خيلی رفیق بود گفت: خدايا اين كوه رو برایم تبديل به طلا كن.
در يک چشم بر هم زدن كوه تبديل به طلا شد. مرد از ديدن اين همه طلا به وجد آمد ودعا كرد:
خدايا كور شود هر كسی كه از تو كم بخواهد.
پیشنهاد ستاره
در همان لحظه هر دو چشم مرد كور شد، ناگهان مرد به خود آمد و چشم دلش باز شد و گفت: چقدر من احمقم كه فكر كردم از خدا خيلی زياد خواستم!
نتیجه: پروردگار بلند مرتبه آنقدر بزرگ است که انتهای بخشش و رحمتش ناپیداست. این انسان حقیر و کوچک است که خدا را برای خود محدود می نماید.