جدیدترین اس ام اس حفان


جدیدترین اس ام اس حفان

یک بار با دوستم در خیابان قدم می زدیم که ناگهان بوی رنگ به مشامم رسید.

به دوستم گفتم بوی رنگ می دهد.

دوستم گفت: از بوش فهمیدی؟

گفتم: من PNP را از اوباما و جورج فهمیدم

40 سپتامبر

من از کوچیک به 1 ستاره در آسمان اشاره کردم، گفتم این ستاره من است

اما وقتی فهمیدم نور دکل مخابرات کمرم را شکست!

فردا چهل و هفتمین جلسه فیزیوتراپی…

40 سپتامبر

جدیدترین اس ام اس حفان

دو مرد خجالتی ازدواج می کنند و بچه هایشان آب می شود!

ما حرف شما را شنیدیم و خودتان هستید

40 سپتامبر

دیروز دندونپزشکی بودم، اونقدر سفت بود که گاهی بی حس میشدم.

از یک چشمم نمی دیدم، دست راستم قطع شده بود و با سه ورم نخاعم قطع شده بود.

در آن زمان، این دندان چنین احساسی داشت

40 سپتامبر

دستش را قطع کردند تا حسین را رها کند!

می دانستند که دلش پر از عشق به حسین است، تیر به قلبش می زند…

گفتند هوای حسین در سرش است، چه کنیم؟ لطفا از من بپرس

40 سپتامبر

صبورم که قدم به قدم نروم. من صبور خواهم بود تا همه کلمات عاقلانه شوند…

صبورم تا آهنگ اسمت کاملتر بشه…

صبور خواهم بود تا صبر، بردباری، مرگ… تا مرگ خسته از در زدن، آهسته آهسته چیزی بگوید، کلمه، کلمه…

مثلاً خیلی وقت است و دوباره برمی گردم… مرگ مرا نمی شناسد یا هنوز بچه است یا شاعران ساکت اند…

حالا برو مرگ برادر ترس مشترک! تا برگردی دوباره عاشق میشم…

40 سپتامبر

من خسته ام

خسته از آرزوی نداشتن…

40 سپتامبر

تا سحر از ستاره ها خواهم پرسید

در جاده های شبت بدرخش تا مسیر آرزوهایت بی نور نباشد.

40 سپتامبر

من خسته ام!

اینطور نیست که من کوهی را کندم

بیشتر بخوانید  استایل جدید و لاغری زیاد از حد مریم معصومی!

نه…!

قلب من شکسته است!

40 سپتامبر

گناه من این بود که گلی را دوست داشتم که دیگران آن را آبیاری کردند…

نمی دانم چرا ؟

40 سپتامبر

اسمش عشق نیست، علاقه نیست، حتی عادت هم نیست.

دلتنگی برای کسی که دلش با تو نیست حماقت محض است.

40 سپتامبر

کاش “نجابت” من را بهانه ای برای رفتن قرار نمی دادی، به جای دیدن هر فحاشی.

به من نگو ​​که آیا من هم مثل او بودم

من نرفتم…

40 سپتامبر

جدیدترین و جدیدترین مدل مو، رنگ، مش، طراحی ناخن، آرایش، آرایش عروس و تاتو

فقط چند روز دیگه پشت دسته های عزاداری میبینمت!!!

40 سپتامبر

خدا رو میبینی!؟؟؟

الان که پر از حرف شدم، انشا نویسی ندارم!!!

40 سپتامبر

قلبم را در پتو می پیچم

شاید سرما نخورد

بس است این روزها رفتارت سرد است…

40 سپتامبر

من نشسته ام…

جایی که…؟

کنار همون چایی که برام درست کردی

عمق وقاحتت را می سنجم

40 سپتامبر

میدونی پشت چشمای لیلی چی نوشته بود؟

لعنت به دنیایی که غمش مال ما شده…

40 سپتامبر

هرگز تمام وجودت را به کسی نده

به خودتان اجازه دهید کمی گریزان باشید

مردم تا جایی که بتوانند شما را “آزاد” خواهند کرد.

40 سپتامبر

آیا می خواهی دنیا تحت رحمت تو باشد؟

او کسی را می خواهد که تو را بخواهد

آیا می خواهی دنیا تحت رحمت تو باشد؟

آغاز کسی باش که پایان تو خواهد بود

40 سپتامبر

سیگار کافی نیست دوست من…

یه سیگار روشن کن…

خاطرات سخته…

40 سپتامبر

تا آخر شب نشستم به امید فردای بهتر، چطور موفق بشم… اما…؟!!!

اما غافل از اینکه فردایی که منتظرش بودم چندین ساعت گذشته و من هنوز…

آری آرزوی خود را می گویم…

برای من و تو قدیمی است…!!! هر روز به یاد تو…

بیشتر بخوانید  قتل پدر به خاطر ۸۷ هزار تومان پول !

من هنوز امیدوارم که آنها بالاخره در همان روزی که تابوت من را به دوش می زنند تمام شوند …

40 سپتامبر

طنابی به گردنم انداختند، گفتند این آخرین آرزوی توست!

گفتم دوست دارم می بینم!

گفتند خسته است و تا صبح طناب بافته است…!

40 سپتامبر

خداوند! همه از تو می خواهند “ببخشی” اما من می خواهم “بگیری”

خستگی، حسرت و اندوه از همه کسانی که دوستشان دارم.

40 سپتامبر

به پسری که وقتی فهمید عشقش عاشق دوستش شده،

نام او “ذن داش” است و آن را در گوشی خود ذخیره کرده است…

40 سپتامبر

گفتم براش میمیرم

اما نه در حدی که لب هایش بیشتر شبیه کس دیگری شود!

40 سپتامبر

دوستی یک پیام است و ازدواج پول…

این روزها نه اعتباری برای انتقادش هست و نه نصیحتش…!

40 سپتامبر

همدیگر را گم کردیم

بیا “دیگری” را پیدا کنیم…

به سادگی!

40 سپتامبر

تمام درد من این بود…

من “عشق” او بودم.

لحظاتی که «عشق» او نبود!

40 سپتامبر

2 بار بیدار شدن مانند آخرین نوشیدنی برای برخی افراد است

مطمئن نیستید که بهبودی دارید یا نفخ می کنید؟

40 سپتامبر

وقتی باران می بارد، برای خدا بهتر است، زیرا باران برای خدا یعنی نقطه شکست…

40 سپتامبر

یادم میره ولی گاهی با شنیدن اسمش بی اختیار میگم…

40 سپتامبر

رفتی سلام من خدا نیستم که بگویم اگر توبه نکردی بس کن.

وقتی رفتی حق نداری چیزی که با خودت بردی پس بگیری.

رفتنت مردانه نبود، لااقل مرد باش، برنگرد.

نوشتن بر من پایان من نیست، آغاز حقارت توست…

40 سپتامبر

چقدر غمگین…

جمعه هم!

ابر باش!

بگذار باران ببارد!

بگذار خیابان خیس شود!

ولی…

تو نه!!

دستی برای تکان دادن نیست!!

بدون پا برای راه رفتن!!

خیره نگاه نکن!!

40 سپتامبر

این آرزوی پنهانی من این روزهاست

بیشتر بخوانید  آموزش بازیگران سریال طنز Odžak!

یک شب

من در آغوش تو هستم!!!

40 سپتامبر

او کمتر از یک سگ است وقتی که اعتباری برای وفاداری او نباشد…

یقه اش را باز کن و بگذار برود.

40 سپتامبر

خداوند…

وقتی این روزها تمام شد، به تو می زنم و می گویم:

تغییر جنبه دادی؟!؟!

40 سپتامبر

در دنیای من حتی گرگها هم به شدت افسرده شده اند

گوسفندها دیگر پاره نمی کنند…

به حرف چوپان گوش می دهند و گریه می کنند…

40 سپتامبر

نگران نباشید اگر ندارید …

نفرینت نمیکنم…

همین که جای تو در دعای من خالی شد، بس است…!

40 سپتامبر

نه سرد نیست!!! سردی کلماتت مرا دیوانه می کند…

نگاه بی مهرم رو ندیدی؟؟؟

دلم از دیدنت پر از شادی است.

اما همین نگاه بی تفاوت برای من کافی بود تا زمین بخورم!!!

40 سپتامبر

فاصله قانون دیده نشدن است!

اما ندیدن هرگز جمله فراموشی نیست!

40 سپتامبر

امشب رویاهایم را دم در گذاشتم…

نظافتچی بیچاره!!!

40 سپتامبر

سقوط با “سر” خوب است،

اگر هدف از بوسیدن خاک روی پاهای *تو*…

40 سپتامبر

من می خواهم همه سیگارهای زیر علامت “سیگار ممنوع” را بکشم.

قانونی که معنی درد رو نمیفهمه لغو کن!!!

40 سپتامبر

پرسید چرا دیر آمدی؟ آیا قلب دیگری او را تسخیر کرده است؟

خندیدم و گفتم او فقط زندانی من است! فقط چند دقیقه تاخیر!

گفتم امروز هوا سرده! شاید تاریخ عوض شده!

به سادگی آینه لبخندی زد و گفت: حس ناب تو را به زنجیر کشیده است!

گفتم: از عشق من اینطور حرف نزن، گفت: خواب سالها به تعویق می افتد!

دارم تو آینه نگاه میکنم! وای عشقش پیرم کرده…

و آینه درست گفت، منتظر نباش، برای همیشه دیر کردی.

40 سپتامبر

دوستان من را نمی شناسم!

اما ما در دوستی این گونه هستیم: هدیه «پایدار» تا «پای».


دیدگاهتان را بنویسید