تحلیلگران اقتصادی و سیاسی به صراحت درباره خوب نبودن وضع امروز سخن میگویند. شاخصهای فراوانی میتوان عرضه کرد که گویای همین مساله باشد. نرخ تورم، بیکاری، ارزش پول ملی، نرخ مسکن، کوچک شدن و ناچیز شدن سبد مصرفی خانوارها، افزایش شکاف درآمدی و ضریب جینی، از بین رفتن طبقه متوسط اقتصادی و افزوده شدن بر دهکهایی که زیر خط فقر نسبی یا مطلق به سر میبرند و از همه مهمتر استمرار این وضعیت و شیب صعودی آنها، بدون افق و چشمانداز مثبت در شاخصهای قابل ادراک برای خانوادهها نمونههایی از این موضوعات هستند. اینها را میتوان در کنار دیگر موضوعات مرتبط با اقتصاد سیاسی و انواع سیاستگذاریهایی گذاشت که همواره به عنوان علت مشکلات و نابسامانیها معرفی میشوند. موضوع کیفیت حکمرانی، رابطه دولت و ملت، تحریمهای بینالمللی، جایگاه ایران در صادرات بینالملل، تولید ناخالص ملی، فروش نفت و… نیز میتواند این دست شاخصها را پوشش دهد. طبیعی است که بسیاری بر این باورند که اگر درباره وضعیت یک جامعه سخن گفته میشود، باید چنین شاخصهایی از منظر دور نشود.
اما نباید فراموش کرد که ما در زمانهای زندگی میکنیم که نیازهای اساسی ما تنها بر روی هرم مازلو تعریف نمیشود. نیازهای آموختهشده فرهنگی، اجتماعی و رسانهای باعث شده شاهد ناهمترازی جدی در مصرف باشیم. شاهدیم که حتی در خانوارهایی که به لحاظ ضرورتهای اصلی خوراک، بهداشت و مسکن در مضیقه هستند، نیازهای رسانهای اعم از داشتن تلویزیون، ماهواره یا تلفن هوشمند جدی گرفته شده است. همهگیری کرونا در گسترش این موضوع در سالهای اخیر نقش داشته است. از اینرو ما شاهد پیدایش نیازهای آموختهشدهای هستیم که پیش از این، آنها را پس از نیازهای اولیه دستهبندی میکردیم. باور داشتیم که بهمحض کوچک شدن سبد مصرفی خانوارها این دسته از نیازهاست که حذف میشود. بخش زیادی از مصارف فرهنگی اعم از خرید کتاب، موسیقی، سینما و… هنوز مبتلا به این موضوع هستند. اما به مرور برخی مصارف مرتبط با سبک زندگی جدید اعم از سفر، کافیشاپگردی و انواع پاتوقهای دوستی، مصرف اینترنت و… در میان نیازهای آموختهشده و اصلی برای نسل جوان جامعه ما از هر طبقه اقتصادی قرار گرفته است. در چنین جامعهای نمیتوان برای ارزیابی معیارهای مختلف امید اجتماعی چون گذشته تنها به مقولات رفاهی و اقتصادی بسنده کرد. موضوعات اجتماعی و فرهنگی برای ادراک ما از این جامعه ضروری است.
از گذشته تا به امروز مساله اعتماد و سرمایه اجتماعی بیش از هر چیز با این آموختهها و ادراک مردمان از مقولاتی چون عدالت، آزادی، نابرابری، توسعه و پیشرفت، بهتر شدن اوضاع و… مرتبط بوده است. یعنی مثلاً احساس عدالت از شاخصهای شناختهشده عدالت و احساس پیشرفت از شاخصهای واقعی آن برای تبیین امیدواری اجتماعی مهمتر بوده است. در واقع احساس افراد نسبت به یک «دیگری توسعهیافته» سنجیده میشده و این دیگری در ارتباط با نیازهای آموختهشده ما قرار دارد. دیگر مهم نیست که در کدام منطقه از کشور، یا در کدام طبقه اقتصادی قرار دارید. این دیگری توسعهیافته در انطباق با معیارهای آموختهشده تحت تاثیر رسانهها، تبلیغات، آموزش و… قرار دارد. توقعات نیروهای اجتماعی از کیفیت زندگی در هر گروه و رده طبقاتی و منزلتی رو به فزونی است. از اینرو است که فهم امید اجتماعی و ارزیابی از آینده در ارتباط با سبک زندگی جدید قرار میگیرد.
اهمیت سبک زندگی در زمانه حاضر باعث شده که چه در ایران و چه در کشورهایی که در دهه اخیر شاهد اعتراضات یا جنبشهای اجتماعی بودند، آنچه در میدان نقش بازی میکرده نیازها و مطالبات زیست روزمره آدمیان بهخصوص در زمینههای فرهنگی و اجتماعی بوده است. اینجاست که زنان و جوانان و هویتهای محذوف در مطالعات سیاست هویت، در دهه اخیر در دنیا مورد توجه قرار گرفتهاند. ایران نیز با آنچه در سال گذشته رخ داد متفاوت از این موضوع نبوده است. اما باید خاطرنشان کرد که هرچند زمینه شکلگیری اعتراضات و خواستهها بنا بر این نیازهای آموختهشده است، اما این امکان وجود دارد که دیگر نیازها مانند وضعیت معیشتی و اقتصاد به مطالبات قبلی اضافه شود. چنانچه سال گذشته نیز شاهد بودیم بهرغم شروع اعتراضات در میان طبقات میانی، حاشیهنشینهای شهری به این اعتراضات ملحق شدند. ناگفته نماند که نارضایتیهای دیگر اعم از نارضایتی سیاسی و مداخلات برونگرا اعم از مداخلات رسانهای از بیرون از جامعه ایران، امکان جابهجایی شعارها و مطالبات را نیز داشتهاند. چیزی که در نهایت پایان دادن به اعتراضات در شکل میدانی آن را به دنبال داشت. به همین دلیل است که باید جامعه پس از این اعتراضات را مجدداً بازشناخت و تغییراتش را برآورد کرد.
جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی بهطور متوالی دورههای یأس و امیدواری را پشت سر گذاشته است. در سختترین ایام و در بستهترین حالتها همواره روزنهای گشوده شده و جامعه ایران را پیش رانده است. هرچند این پیشرانها به دلیل ضعف در پیساختارهای به وجودآورندهشان، آکنده از انواع هیجانات و تندرویهایی شده که در نهایت دورههای یأس و سرخوردگی را با خود همراه کرده است. برآمدن رضاخان بعد از انقلاب مشروطه، کودتا و وقایع بعد از نهضت ملی نمونههایی کوچک از این فرازوفرود تاریخی است. به نظر میرسد امروز جامعه ایرانی در یکی از همان فرودهای پس از فرازی امیدوارانه قرار گرفته است. فراز و فرودی که کمتر میتوان با تحلیلهای اقتصادی مناسباتش را فهمید اما متاثر از آن بوده و بیش از تاثیرپذیری بر آن اثرگذاری قطعی دارد.
شکلگیری جنبش اعتراضی بعد از دورهای بیانگیزگی سیاسی و در پی بحرانهای اقتصادی برآمده از تحریم و دیگر مسائل جاری، جرقهای برای «امیدواری برای تغییر» بود. تغییری که به فراخور شرایط امروز جهانی در بسترهای اجتماعی و فرهنگی تعریف میشد. از منظر ریچارد رورتی، امید اجتماعی تلاش و برنامهریزی و همکاری افراد جامعه برای رسیدن به هدف است؛ خواه موفقیت کسب شود یا نشود. بشر به جایی رسیده است که به جای دلبستگی به پروژههای عظیم تغییر اجتماعی باید به اصلاح همین انسان خاکی و جامعه موجود بپردازد. البته نه براساس الگویی آرمانی، بلکه به اندازهای که بتواند زندگی شرافتمندانه را برای افراد فراهم آورد.1 این فاصله از آرمانگرایی باعث میشود که امید اجتماعی معنادار در زمانه حاضر کور نباشد. امید توانایی باور به این است که آینده بهطور مطلوب از گذشته متفاوتتر و مطلوبتر است. ارزیابی از آینده تا حد زیادی متاثر از ارزیابی روندهای پیشین و وضعیت اکنون جامعه است. تاریخی بودن مساله امید را نمیتوان در فهم امروز جامعه ایران نادیده گرفت.
امید اجتماعی را با دو معیار عملگرایی و تغییرپذیری تعریف میکنند. طبیعی است که عادتوارهها و شرایط فرهنگی در تبیین امید اجتماعی نقش اساسی بازی میکنند. پیشبینیپذیری و ریسکپذیری اجتماعی (از نوع معقول) و اثربخشی فعالیتها معیارهای عملگرایانه و بستر اصلی اجتماعی امیدبخش به حساب میآیند. هرچه بستر امیدآفرین گستردهتر باشد، چشمانداز آینده مطلوبتر و پیشبینیپذیرتر خواهد بود. کیفیت زندگی، همبستگی اجتماعی، نشاط اجتماعی، امید به آینده، معرف انتظارات تغییرات فردی و اجتماعی مطلوب و چشمانداز خوشبینانه نسبت به آینده است. اینها همه نوعی ارزیابی از کیفیت حکمرانی دارد و نسبت جامعه را با حکمرانان و میزان مداخله مثبت یا منفی او را در امور مختلف ارزیابی میکند.
این امید که معطوف به تغییراتی از اندک تا ساختاری بود در جامعه ایرانی برای مدتی روشن شد. باور به توانایی برای تغییر در کلیت نیروهای اجتماعی شکل گرفت. ایمانوئل کاستلز در تشریح دلایل شکلگیری جنبشهای جدید به این موضوع اشاره میکند که دو نظام انگیزشی بنیادین در هر انسانی وجود دارد؛ تمایل و پرهیز. «تمایل» راهنمای انسانها به سمت امید و امیدواری است و «پرهیز» عامل بازدارندهای که از طریق «ترس» کنش نشان میدهد. کاستلز بر این باور است که در برخی زمانها که جرقه آغازین جنبشها رخ میدهد، عصبانیت میتواند بر ترس غلبه کند و با شدت گرفتن این عصبیت، شجاعت ماندگار در جامعهای در حوزه مورد مطالبه به شدت رخ مینمایاند. از سوی دیگر همراهی امید اجتماعی با این شجاعت عنصری انگیزشی و وسیله بروز خشم است. خشمی که از ساحت فردی به ساحت اجتماعی کشیده شده است. کاستلز این نظام انگیزشی را زمینهساز شکلگیری شبکههای خشم و امید میداند. او در کتاب معروفش درباره پیامد جنبشهای اجتماعی جدید (جنبشهای زندگی) جملهای تلخیصشده دارد، «این بحران نیست، موضوع این است که من دیگر شما را دوست ندارم».2
نتیجه اعتراضات گذشته چیزی از جنس همین پیامدِ مدنظر کاستلز را به ارمغان آورده است. چیزی که نتیجهاش شکاف بیشتر دولت و ملت بوده است. از همینرو است که نیروهای اجتماعی جدید در شرایط فعلی بیشتر به دنبال کسب مرکزیت در «گفتمان اجتماعی» به جای کسب مرکزیت در «قدرت» هستند. این نیروها از صدای غالب و قدرت مرکزی و رسمی تنها برای ساختن «ضد قدرت»ها استفاده میکند و از رسانه غیررسمی و انواع ابزارهایش بهره میگیرد که در مقابل گفتمان مرکزیِ در قدرت قرار بگیرد. تمام ارزیابیها و قضاوتها -چه درست، چه غلط؛ چه به لحاظ تاریخی پرتناقض، چه اصیل- در مقابله با این گفتمان تعریف میشود. از طرفی آنچه شاهد آن هستیم خودارتباطی تودهای است. چیزی که به واسطه روابط افقی در رسانهها از طریق گسترش رسانههای اجتماعی ایجاد شده و کاملاً خودهدایتشده و خودگزیده است. چنانچه شاهد از کارکرد افتادن رسانههای رسمی برای اقناع اکثریت در موضوعات مختلف شدهایم. حتی موضوعاتی به شکل تاریخی مستقل -مانند مساله فلسطین و اسرائیل- نیز در همین تقابل از سوی مردم تحلیل میشود و در بعضی موارد موضعگیریهای عجیبی را به همراه خواهد داشت.
آنچه در شش ماه گذشته رخ داد، برخلاف انتظار دمیدن بر آتش این تقابلها بود. یعنی بعد از سرکوب و فرونشست اعتراضات به جای بازبینی برخی از قوانین منطبق بر خواستههای اجتماعی شدت تقابل از سوی قانونگذاران بیشتر شد و شکاف یادشده را پررنگتر کرد. شکافی که نیروهای میانی را بیاثر کرد و تقابلهای قطبی را بین گفتمان قدرت و ضدقدرت برجسته کرد. البته این تمام ماجرا نبود. بخش پنهان و لایههای زیرین اجتماعی بار دیگر به سمت ناامیدی، بیانگیزگی و تلاش برای فرار از این موقعیت پیش رفتند. انواع مهاجرت از نوع مهاجرت به درون (انزوا) و مهاجرت به بیرون در میان نیروهای فعال اجتماعی به شکل گستردهای قابل ملاحظه است. آن امیدواریِ آمیخته با خشم برای تغییر جای خود را به یک «ناامیدی تقابلی» داده است. طبیعی است آثار و عوارض شرایط فعلی هم در بلندمدت و هم در کوتاهمدت خود را نشان خواهد داد. کافی است تنها نیمنگاهی به وضعیت مهاجرت نیروهای نخبه، نیروهای کار، پزشکان و هر آنکس میتواند داشته باشیم.
در بین اکثریت اجتماعی که امکان این مهاجرتها را نداشتهاند و باید بهرغم ناامیدی با معیشت و زندگی دستوپنجه نرم کنند پرسش فراگیر «چه میشود؟»، «به کجا یا تا کجا خواهیم رفت؟» و مواردی از این دست مهمترین پرسش این روزهاست. گویا در انتظار عاملیت دولت یا حکمرانان نیستند و به تبعیت از آنچه گفتمان ضد قدرت مرکزی خواندیم ایشان نیز دنبال «اتفاقی» برای برونرفت از وضعیت هستند. جامعه پساامید در لحظات پسامهسایی خودمنفعلانه در طلب اتفاق است و با هر دستاویز درست یا نادرستی درصدد تقابل با گفتمان مرکزی برآمده است. واقعیت اینجاست که مانند همه لحظات تاریخیِ چرخش میان فرازوفرودها، این نیروهای میانی هستند که بهرغم طرد توامان هم از سوی گفتمان مرکزی قدرت و هم از سوی گفتمان ضد قدرت باید میانداری کنند. باید زمینهساز شکلگیری گفتوگوی اجتماعی و موضعگیری خردمندانه و به دور از هیجان باشند. رسیدن به پاسخِ «چه خواهد شد؟» در وضعیت فعلی جامعه ایران تنها با گفتوگوی ذینفعان اجتماعی و باورمندان به تغییرات فراگیر ممکن خواهد شد. امری که نیازمند صبوری و همراهی حکمرانان و بسترسازی ایشان برای اعمال تغییرات و ایجاد امید برای تاثیرپذیری این گفتوگوها و برنامههاست.
هرگونه برنامهریزی حتی برنامهریزی موفق اقتصادی یا سیاسی در شرایط فعلی میتواند وارونه تعبیر و تفسیر شود و از سویی هرگونه اشتباه استراتژیک در هر موضوعی به فراوانی بیشتری بازنشر و مقابله میشود. هرچند کشور درگیر انواع بحرانهای اقتصادی است و معیشت مساله اساسی مردم در وضعیت فعلی است؛ اما اولین قدم برای خروج از شرایط تقابلی امکان گفتوگو بر سر مطالبات و پذیرش معقول و استراتژیک آنها از دو سوی ماجراست.
سمیه توحیدلو / جامعهشناس و پژوهشگر