پائولو كوئليو، يكي از پرخواننده ترين ، و تاثيرگذارترين نويسندگان امروز است.
هيات داوران جايزهي بامبي آلمان، سال 2001
برخي او را كيمياگر واژههاميدانند و برخي ديگر، پديدهاي عامهپسند. اما در هر حال، كوئليو يكي از تاثيرگذارترين نويسندگان قرن حاضر است…. خوانندگان بيشمار او از 150 كشور، فارغ ازفرهنگ و اعتقادات خود، اورا نويسندهي مرجع دوران ما كردهاند. كتابهاي اوبه 56 زبان ترجمه شدهاند و جداي ازآن كه همواره در فهرست كتابهاي پرفروش بودهاند، درتمام طول دوران ظهور او، مورد بحث و جدل اجتماعي و فرهنگي قرار داشتهاند. افكار، فلسفه و موضوعات مطرح شده درآثار او، بر ذهن ميليونها خوانندهاي تاثير گذاشته است كه به دنبال يافتن راه خويش، و روشهاي تازه براي درك جهان هستند
پائولو كوئليو در سال 1947، درخانوادهاي متوسط به دنيا آمد. پدرش پدرو، مهندس بود و مادرش، ليژيا، خانهدار. درهفت سالگي، به مدرسهي عيسويهاي سن ايگناسيو درريودوژانيرو رفت و تعليمات سخت و خشك مذهبي، تاثير بدي بر او گذاشت. اما اين دوران تاثير مثبتي هم براو داشت. او در راهروهاي خشك مدرسهي مذهبي، آرزوي زندگياش رايافت. ميخواست نويسنده شود.
درمسابقهي شعر مدرسه، اولين جايزهي ادبي خود را گرفت. مدتي بعد، براي روزنامهي ديواري مدرسهي خواهرش سونيا، مقالهاي نوشت كه آن مقاله هم جايزه گرفت.
اما والدين پائولو براي آيندهي پسرشان نقشههاي ديگري داشتند. ميخواستند مهندس شود. پس، سعي كردند شوق نويسندگي را در او از بين ببرند. اما فشار آنها، و بعد آشنايي پائولو باكتاب مدار راسالسرطان اثر هنري ميلر، روح طغيان را در اوبرانگيخت و باعث روي آوردن او به شكستن قواعد خانوادگي شد. پدرش رفتار اورا ناشي ازبحران رواني دانست. همين شد كه پائولو تا هفده سالگي، دوبار دربيمارستان رواني بستري شد و بارها تحت درمان الكتروشوك قرار گرفت.
كمي بعد، پائولو با گروه تئاتري آشنا شد و همزمان، به روزنامهنگاري روي آورد. ازنظر طبقهي متوسط راحتطلب آن دوران، تئاتر سرچشمهي فساد اخلاقي بود. پدر و مادرش كه ترسيده بودند، قول خود را شكستند. گفته بودند كه ديگر پائولو رابه بيمارستان رواني نميفرستند، اما براي بار سوم هم او رادر بيمارستان بستري كردند.
پائولو، سرگشتهترو آشفتهتراز قبل، از بيمارستان مرخص شد و عميقا در دنياي دروني خود فرو رفت. خانوادهي نوميدش، نظر روانپزشك ديگري را خواستند. روانپزشك به آنهاگفت كه پائولو ديوانه نيست و نبايد دربيمارستان رواني بماند. فقط بايد ياد بگيرد كه چهگونه با زندگي روبهرو شود.
پائولو كوئليو، سي سال پس ازاين تجربه، كتاب ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد رانوشت.
پائولو خود ميگويد : ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، درسال 1998 در برزيل منتشر شد. تا ماه سپتامبر، بيشتر 1200 نامهي الكترونيكي و پستي دريافت كردم كه تجربههاي مشابهي را بيان ميكردند. در اكتبر، بعضي از مسايل مورد بحث دراين كتاب ــ افسردگي، حملات هراس، خودكشي ــ در كنفرانسي ملي مورد بحث قرار گرفت. در 22 ژانويهي سال بعد، سناتور ادواردو سوپليسي، قطعاتي ازكتاب مرا دركنگره خواند و توانست قانوني را به تصويب برساند كه ده سال تمام، دركنگره مانده بود: ممنوعيت پذيرش بيرويهي بيماران رواني در بيمارستانها.
پائولو پس ازاين دوران، دوباره به تحصيل روي آورد و به نظر ميرسيد ميخواهد راهي راادامه دهد كه پدر و مادرش برايش درنظر گرفتهاند. اما خيلي زود، دانشگاه را رها كرد و دوباره به تئاتر روي آورد. اين اتفاق در دههي 1960 روي داد، درست زماني كه جنبش هيپي، درسراسر جهان گسترده بود. اين موج جديد، در برزيل نيز ريشه دواند و رژيم نظامي برزيل، آن را به شدت سركوب كرد.
پائولو موهايش را بلند ميكرد و براي اعلام اعتراض، هرگز كارت شناسايي به همراه خود حمل نميكرد. شوق نوشتن، اورا به انتشار نشريهاي واداشت كه تنها دو شماره منتشر شد.
در همين هنگام، رائول سيشاس آهنگساز، ازپائولو دعوت كرد تا شعر ترانههاي او را بنويسد. اولين صفحهي موسيقي آنهابا موفقيت چشمگيري روبهرو شد و 500000 نسخه از آن به فروش رفت. اولين بار بود كه پائولو پول زيادي به دست ميآورد. اين همكاري تا سال 1976، تا مرگ رائول ادامه يافت.پائولو بيش ازشصت ترانه نوشت و با هم توانستند صحنهي موسيقي راك برزيل را تكان بدهند.
در سال 1973، پائولو و رائول، عضو انجمن دگرانديشي شدند كه بر عليه ايدئولوژي سرمايهداري تاسيس شده بود. به دفاع ازحقوق فردي هر شخص پرداختند و حتی براي مدتي، به جادوي سياه روي آوردند. پائولو تجربهي اين دوران رادر كتاب والكيريها به روي كاغذ آورده است. در اين دوران، انتشار “كرينگ ـ ها” راشروع كردند. “كرينگ ـ ها”، مجموعهاي از داستانهاي مصور آزاديخواهانه بود.
ديكتاتوري برزيل، اين مجموعه را خرابكارانه دانست و پائولو و رائول را به زندان انداخت. رائول خيلي زود آزاد شد، اما پائولو مدت بيشتري درزندان ماند، زيرا او رامغز متفكر اين اعمال آزاديخواهانه ميدانستند. مشكلات او به همان جا ختم نشد; دوروز پس ازآزادياش، دوباره در خيابان بازداشت شد و اورا به شكنجهگاه نظامي بردند. خود پائولو معتقد است كه باتظاهر به جنون و اشاره به سابقهي سه بار بسترياش در بيمارستان رواني، ازمرگ نجات يافته است. وقتي شكنجهگران در اتاقش بودند، شروع كرد به خودش را زدن، و سرانجام از شكنجهي اودست كشيدند و آزادش كردند.اين تجربه، اثر عميقي بر او گذاشت.
پائولو دربيست و شش سالگي به اين نتيجه رسيد كه به اندازهي كافي “زندگي” كرده و ديگر ميخواهد “طبيعي” باشد. شغلي دريك شركت توليد موسيقي به نام پليگرام يافت و همان جا با زني آشنا شدكه بعد بااو ازدواج كرد. در سال 1977 به لندن رفتند. پائولو ماشين تايپي خريد و شروع به نوشتن كرد. اما موفقيت چنداني به دست نياورد.
سال بعد به برزيل برگشت و مديراجرايي شركت توليد موسيقي ديگري به نام سيبيسي شد. اما اين شغل فقط سه ماه طول كشيد. سه ماه بعد، همسرش ازاو جدا شد و از كارش هم اخراجش كردند. بعد بادوستي قديمي به نام كريستينا اويتيسيكا آشنا شد. اين آشنايي منجر به ازدواج آنهاشد و هنوز باهم زندگي ميكنند. اين زوج براي ماه عسل به اروپا رفتند و درهمين سفر، ازاردوگاه مرگ داخائو هم بازديد كردند.
در داخائو، اشراقي به پائولو دست داد و در حالت اشراق، مردي راديد. دوماه بعد، دركافهاي در آمستردام، باهمان مرد ملاقات كرد و زمان درازي بااو صحبت كرد. اين مرد كه پائولو هرگز نامش را نفهميد، به اوگفت دوباره به مذهب خويش برگردد و اگر هم به جادو علاقهمند است، به جادوي سفيد روي بياورد. همچنين به پائولو توصيه كرد جادهي سانتياگو (يك جادهي زيارتي دوران قرون وسطي) را طي كند.
پائولو، يك سال بعد از اين سفر زيارتي، درسال 1987، اولين كتابش خاطرات يك مغ رانوشت. اين كتاب به تجربيات پائولو درطول اين سفر ميپردازد و به اتفاقات خارقالعادهي زيادي اشاره ميكند كه در زندگي انسانهاي عادي رخ ميدهد. يك ناشر كوچك برزيلي اين كتاب راچاپ كرد و فروش نسبتا خوبي داشت، اما با اقبال كمي ازسوي منتقدان روبهرو شد.
پائولو درسال 1988، كتاب كاملا متفاوتي نوشت: كيمياگر.
اين كتاب كاملا نمادين بود و كليهي مطالعات يازده سالهي پائولو را دربارهي كيمياگري، در قالب داستاني استعاري خلاصه ميكرد. اول فقط 900 نسخه از اين كتاب فروش رفت و ناشر، امتياز كتاب را به پائولو برگرداند. پائولو دست ازتعقيب رويايش نكشيد. فرصت دوبارهاي دست داد: با ناشر بزرگتري به نام روكو آشنا شدكه از كار اوخوشش آمده بود.
درسال 1990، كتاب بريدا رامنتشر كرد كه در آن، دربارهي عطاياي هر انسان صحبت ميكرد. اين كتاب با استقبال زيادي مواجه شد و باعث شد كيمياگر وخاطرات يك مغ نيز دوباره مورد توجه قرار بگيرند. درمدت كوتاهي، هرسه كتاب در صدر فهرست كتابهاي پرفروش برزيل قرار گرفت.
كيمياگر، ركورد فروش تمام كتابهاي تاريخ نشر برزيل راشكست و حتا نامش دركتاب ركوردهاي گينس نيز ثبت شد.
در سال 2002، معتبرترين نشريهي ادبي پرتغالي به نام ژورنال د لتراس، اعلام كرد كه فروش كيمياگر، ازهر كتاب ديگري در تاريخ زبان پرتغالي بيشتر بوده است.
در ماه مه 1993، انتشارات هارپر كالينز، كيمياگر رابا تيراژ اوليهي 50000 نسخه منتشر كرد. در روز افتتاح اين كتاب، مدير اجرايي انتشارات هارپر كالينز گفت: “پيدا كردن اين كتاب، مثل آن بود كه آدم صبح زود، وقتي همه خوابند، برخيزد و طلوع خورشيد رانگاه كند. كمي ديگر، ديگران هم خورشيد راخواهند ديد.” ده سال بعد، درسال 2002، مدير اجرايي هارپركالينز به پائولو نوشت: ” كيمياگر به يكي ازمهمترين كتابهاي تاريخ نشر ماتبديل شده است.”
موفقيت كيمياگر درايالات متحده، آغاز فعاليت بينالمللي پائولو بود. تهيهكنندگان متعددي از هاليوود، علاقهي زيادي به خريد امتياز ساخت فيلم از روي اين كتاب نشان دادند و سرانجام، شركت برادران وارنر درسال 1993، اين امتياز راخريد .
پيش از انتشار كيمياگر درامريكا، چند ناشر كوچك دراسپانيا و پرتغال، آن را منتشر كرده بودند. اما اين كتاب تاسال 1995، در فهرست كتابهاي پرفروش اسپانيا قرار نگرفت. هفت سال بعد، درسال 2001، اتحاديهي ناشران اسپانيا اعلام كرد كه كيمياگر ازپرفروشترين كتابهاي اسپانياست. ناشر اسپانيايي پائولو (پلنتا)، در سال 2002 مجموعهي آثار كوئليو رامنتشر كرد. فروش آثار كوئليو درپرتغال، بيش ازيك ميليون نسخه بوده است.
در سال 1993، مونيكا آنتونس كه از سال 1989، بعد ازخواندن اولين كتاب كوئليو بااو همكاري ميكرد، بنگاه ادبي سنت جوردي را در بارسلون تاسيس كرد تابه نشر كتابهاي پائولو نظم ببخشد. در ماه مه همان سال، مونيكا كيمياگر رابه چندين ناشر بينالمللي معرفي كرد. اولين كسي كه اين كتاب را پذيرفت، ايويند هاگن، مدير انتشارات اكس ليبرس از نروژ بود. كمي بعد، آن كارير، ناشر فرانسوي براي مونيكا نوشت: “اين كتاب فوقالعاده است و تمام تلاشم را ميكنم تا در فرانسه موفق شود.”
در سپتامبر سال 1993، كيمياگر درصدر كتابهاي پرفروش استراليا قرار گرفت. در آوريل سال 1994، كيمياگر درفرانسه منتشر شد و بااستقبال عالي منتقدان و خوانندگان مواجه شد و درفهرست پرفروشها قرار گرفت. كمي بعد، كيمياگر پرفروشترين كتاب فرانسه شد و تاپنج سال بعد، جاي خود را به كتاب ديگري نداد. بعد از موفقيت خارقالعاده در فرانسه، كوئليو راه موفقيت را درسراسر اروپا پيمود و پديدهي ادبي پايان قرن بيستم دانسته شد. از آن هنگام، هريك ازكتابهاي پائولو كوئليو كه در فرانسه منتشر شده، بيدرنگ پرفروش شده است. حتا دريك دوره، سه كتاب كوئليو همزمان در فهرست ده كتاب پرفروش فرانسه قرار داشت.
انتشار كنار رود پيدرا نشستم و گريستم در سال 1994، موفقيت بينالمللي پائولو راتثبيت كرد. دراين كتاب، پائولو دربارهي بخش مادينهي وجودش صحبت كرده است. در سال 1995، كيمياگر درايتاليا منتشر شد و فروش بينظيري داشت. سال بعد، پائولو دوجايزهي مهم ادبي ايتاليا، جايزهي بهترين كتاب سوپر گرينزا كاور، و جايزهي بينالمللي فلايانو رادريافت كرد. در سال 1996، انتشارات ابژتيواي برزيل، حق امتياز كتاب كوه پنجم را خريد و يك ميليون دلار پيشپرداخت داد. اين رقم، بالاترين مبلغ پيشپرداختي است كه تا كنون به يك نويسندهي برزيلي پرداخت شده است. همان سال، پائولو نشان شواليهي هنر و ادب رااز دست فيليپ دوس بلازي، وزير فرهنگ فرانسه دريافت كرد. “.دوس بلازي دراين مراسم گفت: “تو كيمياگر هزاران خوانندهاي. كتابهاي تومفيدند، زيرا توانايي ما را براي رويا ديدن، و شوق ما را براي جست و جو تحريك ميكنند
پائولو درسال 1996، به عنوان مشاور ويژهي برنامهي “همگرايي روحاني و گفت و گوي بين فرهنگها” برگزيده شد. همان سال، انتشارات ديوگنس آلمان، كيمياگر رامنتشر كرد. نسخهي نفيس آن شش سال تمام در فهرست كتابهاي پرفروش نشريهي اشپيگل قرار داشت و در سال 2002، تمام ركوردهاي فروش آلمان را شكست.
در نمايشگاه بين المللي فرانكفورت سال 1997، ناشران پائولو با همكاري انتشارات ديوگنس و موسسهي سنت جوردي، يك ميهماني به افتخار پائولو كوئليو برگزار كردند و در آن، انتشار سراسري و بينالمللي كتاب كوه پنجم را اعلام كردند. درماه مارس 1998، نمايشگاه بزرگي در پاريس برگزار شد و كوه پنجم، به زبانهاي مختلف، و توسط ناشران كشورهاي مختلف، منتشر شد. پائولو هفت ساعت تمام مشغول امضا كردن كتابهايش بود. همان شب، ميهماني بزرگي به افتخار اودر موزهي لوور برگزار شد كه مشاهير سراسر جهان، درآن ميهماني شركت داشتند. پائولو در سال 1997، كتاب مهمش كتاب راهنماي رزمآور نور را منتشر كرد. اين كتاب، مجموعهاي ازافكار فلسفي اوست كه به كشف رزمآور نور درون هر انسان كمك ميكند. اين كتاب، تاكنون كتاب مرجع ميليونها خواننده شده است. اول، بومپياني، ناشر ايتاليايي آن را منتشر كرد كه با استقبال زيادي مواجه شد.
در سال 1998، باكتاب ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، به سبك روايي داستانسرايي بازگشت و مورد استقبال منتقدان ادبي قرار گرفت. درژانويهي سال 2000، اومبرتو اكو، فيلسوف، نويسنده و منتقد ايتاليايي، درمصاحبهاي با نشريهي فوكوس گفت: “من از آخرين رمان كوئليو خوشم آمد. تاثير عميقي بر من گذاشت.” و سينئاد اوكانر، درهفتهنامهي ساندي اينديپندنت، گفت: “ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد ، شگفتانگيزترين كتابي است كه خواندهام.” پائولو درسال 1998، تور مسافرتي موفقي را پشت سر گذاشت. در بهار به ديدار كشورهاي آسيايي رفت و در پائيز، از كشورهاي اروپاي شرقي ديدن كرد. اين سفر از استانبول آغاز و به لاتويا ختم شد. در ماه مارس سال 1999، نشريهي ادبي لير، پائولو كوئليو رادومين نويسندهي پرفروش جهان، درسال 1998 اعلام كرد.
در سال 1999، جايزهي معتبر كريستال را از انجمن جهاني اقتصاد دريافت كرد و داوران اعلام كردند: ” پائولو كوئليو، بااستفاده از كلام، پيوندي ميان فرهنگهاي متفاوت برقرار كرده، كه اورا سزاوار اين جايزه ميسازد.” در سال 1999، دولت فرانسه، نشان لژيون دونور را به اواهدا كرد. همان سال، پائولو كوئليو باكتاب ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد درنمايشگاه كتاب بوئنوس آيرس شركت كرد. رسانههاشگفتزده شدند، درميان آن همه نويسندگان برجستهي امريكاي لاتين، استقبالي كه از پائولو كوئليو بود، بينظيربود. مطبوعات نوشتند: “مسئولاني كه از 25 سال پيش در اين نمايشگاه كتاب كار ميكردهاند، ادعا ميكنند كه هرگز چنين استقبالي نديدهاند، حتا درزمان حيات بورخس. خارق العاده بود.” مردم ازچهار ساعت پيش از شروع مراسم، پشت درهاي نمايشگاه تجمع كردند و مسوولان نمايشگاه اجازه دادند كه آن روز، نمايشگاه به طوراستثنا چهار ساعت ديرتر تعطيل شود.
در ماه مه 2000، پائولو به ايران سفر كرد. او اولين نويسندهي غيرمسلماني بود كه بعد از انقلاب سال 1357، به ايران سفر ميكرد. اواز سوي مركز بينالمللي گفت و گوي تمدنها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، و ناشر ايرانياش (انتشارات كاروان) دعوت شده بود. پائولو با انتشارات كاروان قرارداد همكاري بست و با توجه به اين كه ايران معاهدهي بينالمللي كپيرايت را امضا نكرده است، اواولين نويسندهاي بود كه رسما ازايران حق التاليف دريافت ميكرد. پائولو هرگز تصورش را نميكرد كه درايران، باچنين استقبال گرمي روبهرو شود. فرهنگ ايران كاملا با فرهنگ غرب متفاوت بود. هزاران خوانندهي ايراني در كنفرانسها و مراسم امضاي كتاب اوشركت كردند.
در ماه سپتامبر همان سال، رمان شيطان و دوشيزه پريم، همزمان در ايتاليا، پرتغال، برزيل و ايران منتشر شد. در همان زمان، پائولو اعلام كرد كه ازسال 1996، به همراه همسرش، كريستينا اويتيسيكا، موسسهي پائولو كوئليو را به منظور حمايت از كودكان بيسرپرست و سالمندان بيخانمان برزيلي، تاسيس كرده است.
كتاب شيطان و دوشيزه پريم در سال 2001 در بسياري از كشورهاي جهان منتشر شد و در سي كشور درصدر كتابهاي پرفروش قرار گرفت. در سال 2001، پائولو، جايزهي بامبي، يكي ازمعتبرترين و قديميترين جوايز ادبي آلمان رادريافت كرد. ازنظر هيات داوران، ايمان پائولو به اين كه سرنوشت و سرانجام هر انسان، اين است كه سرانجام در اين دنياي تاريك، به يك رزمآور نور تبديل شود، پيامي بسيار عميق و انساني است.
در اوايل سال 2002، پائولو براي اولين بار به چين سفر كرد و شانگهاي، پكن و نانجينگ را ديد. در 25 جولاي سال 2002، پائولو به عضويت فرهنگستان ادب برزيل انتخاب شد. هدف اين فرهنگستان كه در ريودوژانيرو مستقر است، حفاظت از فرهنگ و زبان برزيل است. دو روز بعد ازاعلام اين انتخاب، پائولو سه هزار نامهي تبريك از سوي خوانندگانش دريافت كرد و مورد توجه تمام مطبوعات كشور قرار گرفت. وقتي از خانهاش بيرون آمد، صدها نفر جلو خانهاش جمع شده بودند و اورا تشويق كردند. هرچند ميليونها خواننده، شيفتهي پائولو هستند، اما اوهمواره مورد انتقاد منتقدان ادبي بوده است. انتخاب او به عضويت فرهنگستان برزيل، در حقيقت نقض نظر اين منتقدان بود.
در ماه سپتامبر سال 2002، پائولو به روسيه سفر كرد و به شدت تحت تاثير قرار گرفت. پنج كتاب او، همزمان در فهرست كتابهاي پرفروش قرار داشت. شيطان و دوشيزه پريم، كيمياگر، كتاب راهنماي رزمآور نور، و كوه پنجم. در مدت دو هفته، بيش از 250000 نسخه از كتابهاي او در روسيه به فروش رفت. مدير كتابفروشي ام.د.كا اعلام كرد: “ماهرگز اين همه آدم رانديده بوديم كه براي امضا گرفتن از يك نويسنده، جمع شده باشند. ما قبلا مراسم امضاي كتاب براي آقاي بوريس يلتسين و آقاي گورپاچف و حتا آقاي پوتين برگزار كرده بوديم، اما با اين همه استقبال مواجه نشده بود. باورنكردني است.”
در اكتبر سال 2002، پائولو جايزهي هنر پلانتاري را از باشگاه بوداپست در فرانكفورت دريافت كرد و بيل كلينتون، پيام تبريكي براي او فرستاد. پائولو همواره از حمايت بيدريغ و گرم ناشرانش برخوردار بوده است. اما موفقيت او به كتابهايش محدود نميشود. او درزمينههاي فرهنگي و اجتماعي ديگر نيز موفق بوده است. كيمياگر تاكنون توسط دههاگروه تاتر حرفهاي در پنج قارهي جهان، به روي صحنه رفته است و ساير آثار وي همچون ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، كنار رود پيدرا نشستم و گريستم، و شيطان و دوشيزه پريم نيز تاكنون بر صحنهي تاتر موفق بودهاند. پديدهي “پائولو كوئليو” به همين جا ختم نميشود. وي همواره مورد توجه مطبوعات است و از مصاحبه دريغ ندارد. همچنين، به طور هفتگي، ستونهايي در روزنامههاي سراسر جهان مينويسد كه بخشي از اين ستونها، در كتاب مكتوب گرد آمدهاند. در ماه مارس 1998، اوشروع به نوشتن مقالات هفتگي در روزنامهي برزيلي “اوگلوبو” كرد. موفقيت اين مقالات چنان بود كه روزنامههاي كشورهاي ديگر نيز براي انتشار آنهاعلاقه نشان دادند. تاكنون مقالات او در نشريات “كورير دلا سرا” (ايتاليا)، “تا نئا” (يونان)، “توهورن” (آلمان)، “آنا” (استوني)، “زويركيادلو)) (لهستان)، “ال اونيورسو” (اكوادور)، “ال ناسيونال” (ونزوئلا)، “ال اسپكتادور” (كلمبيا)، “رفرما” (مكزيك)، “چاينا تايمز” (تايوان)، و “كامياب” (ايران)، منتشر شده است.
يكي از ترانههايي كه پائولو كوئليو سروده است:
من ده هزار سال پيش به دنيا آمدم.
روزي، درخيابان، درشهر،
پيرمردي را ديدم، نشسته برزمين،
كاسهي گدايي درپيش، ويولوني در دست،
رهگذران باز ميماندند تا بشنوند،
پيرمرد سكههارا ميپذيرفت، سپاس ميگفت،
و آهنگي سرميداد،
و داستاني ميسرود،
كه كمابيش چنين بود:
من ده هزار سال پيش به دنيا آمدم
و دراين دنيا هيچ چيز نيست
كه قبلا نشناخته باشم
منبع : bitrin