بیشعور کیست؟ نشانه های افراد بیشعور و راه های کنار آمادن با آنها



افراد بی شعور چه کسانی هستند ؟


بیشعور کیست و چگونه می توانیم بیشعور نباشیم


بی شعور کسی است که دانسته دیگران را می آزارد و از این آزار لذت می برد. او از این که با زبان نیش دارش افراد را تحقیر کند و از پا در آورد خشنود می شود. اما آیا راهی برای مبارزه با این آدم های بی شعور وجود دارد؟جهان پر از آدم های بی شعور است. هر جا زندگی کنید، هر شغلی داشته باشید، احتمال زیاد پیرامون شما را آدم های بی شعور فرا گرفته اند. پرسش این است که، در این باره چه کار باید کرد؟


19 نشانه افراد بیشعور:


  • مراقبت خواهی : همیشه باید عده ای مثل نوکران دست به سینه از آنها مراقبت کنند.

  • اعتماد به نفس : از آنجایی که مسئولیت پذیر نیستند و هرگز خود را مقصر نمی دانند، از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند.

  • سرکوبی : بیشعورها به خود حق می دهند دیگران را سرکوب کنند اما کسی نمی تواند آنها را سرکوب کند.

  • تهاجم : نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند؛ هنگام بیدار شدن، زمانی که از آنها انتقاد می شود…

  • تعصب فکری : نسبت به بیشعوری خود تعصب دارند و با توجیه و دلیل تراشی در بیشعوری شان ثابت قدم اند.

  • وقاحت : هرگز در صف نمی ایستند. هرگز خواهش نمی کنند. همواره دستور می دهند. هرگز تحقیق نمی کنند. نیشدار و یا با دادزدن صحبت می کنند. دوست دارند کار دیگران را به اسم خودشان تمام کنند.

  • تسلط بر دیگران : اکثر بیشعوران به دنبال حداکثر بهره کشی از دیگران و تغییر دائم قوانین بر اساس منافع خودشان هستند.

  • عدم شادی و شوخ طبعی : به هیچ وجه ظرفیت ندارند که با آنان شوخی کنید. به دنبال شاد کردن شما هم نیستند. به جای آن، تمسخر کردن، پوزحند زدن و به بدبختی دیگران خندیدن را دوست دارند.

  • انکار : بیشعورها انکار را نوعی هنر می دانند. معتقدند هرگز اشتباه نمی کنند و منکِر تمام مشکلاتی می شوند که آنها به وجود آورده اند.

  • ارعاب : سعی می کنند با ترساندن و اسارت فکری دیگران، آنان را برده ی خود کنند.

  • عشق صرفا به خود : یک بیشعور صرفا عاشق موقعیت، مقام، ثروت و نظرات خودش است. تنها عاشق خود است و بس.

  • بی معنی بودن فداکاری : در قاموس بیشعور فداکاری معنایی ندارد.

  • در ارتباط با دیگران : عیب جو و به شدت دروغگو هستند.

  • شنونده های خوب : بیشعورها خوب به شما گوش میدهند تا نقاط ضعف شما را شناسایی و در زمان مناسب از آن سوء استفاده کنند.

  • غیر قابل اعتماد بودن : دروغگویی و دسیسه کار آنهاست و هرگز نمیتوان به آنان اعتماد کرد.

  • خشم : بیشعورها پُر از خشم اند. اعتقاد دارند خشم بهترین ابزار برای پیشبرد اهدافشان است. هنگام بیدار شدن، وقتی از آنان طلب وام میکنید یا طلبتان را تقاضا می کنید، هوا بارانی باشد، قهوه شان سرد شود ….در بسیاری از این مواقع خشم خود را نشان می دهند.

  • غُر زدن : در بسیاری از موارد حتی اگر چیزی به نظر همه بدون اشکال و پسندیده باشد، باز غر میزنند.

  • شراکت : فقط شما را در بدبختی و تقصیر هایشان شریک می کنند نه در موفقیت و پول و مقام شان.

  • استهلاک : گذر زمان آنان را خسته و فرسوده می کند و رفته رفته متقاعد می شوند شاید راه بهتری برای ادامه زندگی شان وجود داشته باشد.


راهکارهایی برای کنار آمدن با افراد بی شعور اطرافتان!


کنار آمدن با چنین افرادی یکی از بزرگترین درس‌های زندگی ما میباشد. ممکن است آنقدر این افراد در شما رخنه کنند که شما یادتان برود خودتان را دوست بدارید و از زندگی خود لذت ببرید. گاهی اوقات با دیدن رفتار و موجودیت آنها دنیا برای شما به محلی غیر قابل زندگی تبدیل میشود و ممکن است باعث شود که دیگر هیچوقت نتوانید یک رابطه خوب و سالمی‌را تجربه کنید. در این مقاله ما ۱۸ راه را بای کنار آمدن و زندگی کردن با این افراد را برای شما بیان میکنیم


  • مسئولیت پذیر باشید


زندگی بازتاب همان چیزی است که شما هستید. اگر با موضوعی منفی روبرو میشوید مطمئن باشید که درسی در آن نهفته است. پس از خود بپرسید چه چیزی میتوانم از آن یاد بگیرم؟ احتمالا شما درسی را برای فهمیده تر شدن یاد خواهید گرفت و یا درسی دیگر..


بیشعور


  • اگر نیاز بود رابطه خود را قطع کنید


همه رابطه‌ها قرار نیست تا آخر عمر دوام داشته باشند پس اگر دیدید افرادی خوشی را که در زندگی لایقش هستید برای شما به ارمغان نمی‌آورند، بگذارید بروند و برای افراد بهتر و رابطه‌های تازه تر جا باز کنید.


اینکه دقیقا چه چیزی باعث آزرده خاطر شدن شما میباشد، این افراد نیستند بلکه احساساتی مانند عصبانیت، ترس و غیره میباشند. پس سعی کنید بفهمید که چه حسی در این فرد باعث اذیت شدن شما میشود.


در هیچ قانونی نوشته نشده است که شما باید یک بازه زمانی مشخص را برای کسی بگذارید و با آن بگذرانید و این شما هستید که منفعت خودتان را تشخیص میدهید. پس سعی کنید اگر افرادی هستند که باعث منفی بافی در شما میشوند را حتی اگر از اعضای خانواده شما بودند را حذف کنید.


  • مراقب انرژی خود باشید


بعضی افراد از خود انرژی‌های سمی‌تولید میکنند و در شما احساساتی از جمله افسردگی، استرس و عصبانیت بوجود می‌آورند. پس در هنگامی‌که در کنار آنها هستید خود را مانند نور سفید خیره کننده ای در نظر بگیرید که هیچ کس نمیتواند به آن نفوذ کند و نگذارید که افکار و انرژی منفی آنها در شما تاثیر بگذارد.


  • به خودتان احترام بگذارید


اگر شما برای خودتان احترام قائل باشید، دیگر با افرادی که با شما به درستی رفتار نمیکنند برخورد نخواهید داشت. سعی کنید این موضوع بفهمید که شما میتوانید اطراف خود را با کسانی که باعث خوشحالی شما میشوند پر کنید.


  • به آنها عشق بورزید


مهم نیست که این افراد چقدر غامض هستند چرا که آنها بهترین نقش خود را در این مسیر بازی میکنند. شما میتوانید به خوبی به آنها عشق بورزید بدون اینکه در افکار و زندگی منفی آنها دخول کنید.


  • خودتان را درگیر نکنید


اصلا سعی نکنید خود را در افکار و کار‌های چنین افرادی دخالت دهید چرا که این کار باعث میشود آنها بیشتر از شما سوء استفاده کنند و اخلاق منفی خود را به شما تلقین نمایند.


یکی از دلایلی که هنوز چنین روابطی با چنین افرادی در زندگی شما وجود دارد، اشتباه گرفتن خودتان است. با در نظر گرفتن کار‌های فرد دیگری اینگونه تصور میکنید که این شما هستید که دارید اشتباه میکنید. اگر واقعا اشتباه شما میباشد آن را قبول کنید اما به یاد داشته باشید که حتکا با چشم‌های باز به وضعیت بنگرید.


  • مرز ایجاد کنید


اگر شما برای دوستان و اعضای خانواده تان مرز‌هایی را ایجاد نکنید آنها هرطور که دوست داشته باشند با شما رفتار میکنند. برای خودتان روشن و مشخص کنید که چه رفتار‌هایی نزد شما قابل قبول و چه رفتار‌هایی غیر قابل قبول میباشند.


  • کمی‌تکان بخورید


اگر افرادی غامض در اطراف خود دارید بدانید که خودتان آنها را میخواهید. پس سعی کنید یک نگاهی به خود بیاندازید و سعی کنید خودتان را با کار‌هایی که برایتان لذت بخش تر است مشغول کنید.


  • به خودتان عشق بورزید


اگر چنین افرادی در کنار شما باشند، مطمئن باشید که به راحتی میتوانید دچار پریشانی و اندوه شوید. اما راه حلی همیشگی برای آن وجود دارد و این است که عاشق خودتان باشید.


  • با علاقه رابطه برقرار کنید


بعضی از ما خود را بطوری احساسی اما در راهی ناسالم معرفی میکنیم و یا با عصبانیت چیز‌هایی را میگوییم که اصلا منظوری از آن حرف‌ها نداشته ایم. از این هیاهو‌ها کنار بروید و با خودتان فکر کنید که به چه صورت میتوانید به بهترین نحو ارتباط برقرار کنید تا بتوانید واقعیت ذاتی خود را بیان کنید.


  • یاد بگیرید که پس بزنید


کلمات منفی میتواند به قسمت نیمه هشیار مغز ما نفوذ کرده و از میزان انرژی ما بکاهند. اما برای شما همیشه یک گزینه وجود دارد و این است که آن‌ها را برای جلوگیری از منفی بافی از زندگیتان حذف کنید و بجای آن بر روی مسائلی تمرکز کنید که میتوانند باعث پیشرفت شما شوند.


اینکه بیرون بروید و قدمی‌بزنید میتواند آن استراحت و آسودگی را که نیاز دارید برای شما فراهم کند. به بیرون بروید با محیط هماهنگ شوید و نفس‌های عمیق بکشید و به یاد بیاورید که آنها هیچ تاثیری بر روی شما ندارد و همه چیز خوب پیش میرود.


  • درک کنید که درباره شما نیست


چنین افرادی با همه اینگونه میباشند. آنها به شما عکس العمل نشان نمیدهند بلکه به فکر‌های درون سرشان عکس العمل نشان میدهند تا بتوانند آن‌ها را بر هر کسی تحمیل کنند. پس این موضوعات را شخصی نگیرید.


  • غمخوار و مهربان باشید


وقتی شما با آنها در ارتباطید و این ارتباط شما را آزار میدهد، تصور کنید آنها خودشان با چنین رفتار‌هایشان چه میکشند. سعی کنید بفهمید که چه چیزی در گذشته آنها باعث شده به چنین افرادی تبدیل شوند و سعی کنید به آنها در این مورد کمک کنید.


  • آنها را قبول کنید


این افراد تنها زمانی تغییر میکنند که خودشان نیز بخواهند. ممکن است شما هرکاری برای تغییر کردن آنان انجام دهید اما تا زمانی که خودشان نخواهند، تغییر نخواهند کرد. آنها را بعنوان اینکه چگونه افرادی هستند، بپذیرید.


بیشعور کیست


رابرت ساتن، روانشناس دانشگاه استنفورد، در کتاب جدیدش راهکارهایی برای رهایی از شر بی شعورها پیشنهاد می کند. از نظر او مبارزه با بی شعوری مهارتی اکتسابی است که آموختنش افراد را در زندگی کاری و شخصی یاری خواهد کرد.


جهان پر از آدم های بی شعور است. هر جا زندگی کنید، هر شغلی داشته باشید، احتمال زیاد پیرامون شما را آدم های بی شعور فرا گرفته اند. پرسش این است که، در این باره چه کار باید کرد؟ دکتر رابرت ساتن استاد روانشناسی در دانشگاه استنفورد قدم پیش گذاشته تا به این پرسش همیشگی پاسخ دهد. او یک کتاب جدید نوشته با عنوان «راهنمای بقا در برابر آدم های بی شعور» که اساسا همان چیزی است که از عنوان آن به نظر می رسد. راهنما برای بقا در مواجهه با آدم های بی شعور در زندگی خودتان.


در سال 2010، ساتن کتاب «ورود بی شعورها ممنوع» را منتشر کرد که بر رویارویی با آدم های بی شعور «در سطح سازمانی» متمرکز بود. در کتاب جدید، او طرحی برای رویارویی با آدم های بی شعور «در سطح بینافردی» ارائه می دهد. اگر شما رئیس بی شعور، دوست بی شعور یا همکار بی شعور دارید، شاید این کتاب مخصوص شما باشد! ساتن می گوید: «بقا در برابر آدم های بی شعور، مهارت است، نه علم. یعنی هر کسی ممکن است در آن خوب یا بد باشد.»


کتاب او درباره پیشرفت در همین مهارت است. من اخیرا با او ملاقات کردم تا درباره راهبردهایش برای «برخورد با آدم های بی شعور» صحبت کنم. منظور او از این حرف چیست که ما باید در قبال آدم های بی شعور در زندگی خودمان مسئولیت پذیر باشیم و چرا او می گوید که «خودآگاهی کلید تشخیص این حقیقت است که شاید آدم بی شعور در زندگی شما خودتان باشید!» او به من می گوید: «شما باید خودتان را بشناسید. درباره خودتان صادق باشید و به آدم های پیرامون خودتان تکیه کنید تا به شما بگویند که چه موقع آدمی بی شعور هستید و هنگامی که آنها به اندازه کافی مهربان هستند که این را به شما بگویند، گوش کنید.»


بیشعور کیست؟ نشانه های افراد بیشعور و راه های کنار آمادن با آنها


متن کامل گفتگو با او از این قرار است. این گفت‌وگو را سایت ترجمان علوم انسانی به فارسی برگرداننده است.


*چگونه است که استادی در دانشگاه استنفورد این همه از وقت خود را صرف اندیشیدن درباره آدم های بی شعور می کند؟


– خب، این موضوع تا حدی مبتنی بر نوعی منطق فکری است. من درباره ابراز احساسات در زندگی سازمانی تحقیقات زیادی انجام داده ام، از جمله این که چگونه باید با آدم های بی شعور برخورد کرد. من آن موقع از این واژه استفاده نمی کردم، اما این اساسا همان کاری بود که من انجام می دادم. من حتی به عنوان مسئول جمع آوری قبض تلفن اندکی تحقیقات قوم شناختی انجام دادم که در حین این کار تمام طول روز با آدم های بی شعور سروکار داشتم. همچنین بخشی از دانشکده ای بودم که قانون ورود بی شعورها ممنوع داشت، جدا می گویم و ما واقعا این قانون را اجرا کردیم.


*ببخشید چی؟ سیاست ورود بی شعورها ممنوع در دانشکده چگونه چیزی است؟


– ما هنگام تصمیم گیری برای استخدام افراد، آشکارا درباره این موضوع صحبت می کردیم. دانشگاه استنفورد مکانی است با پرخاشگری منفعلانه، بنابراین این موضوع خیلی جلوی چشم نبود. اما اگر کسی مثل یک آدم نفهم رفتار می کرد، ما به آرامی از او دوری می کردیم و زندگی را برای او سخت می کردیم. ایده ما آن بود که در صورت امکان از استخدام آدم های بی شعور خودداری کنیم و اگر آدم بی شعوری از زیر دست مان در رفت و به دانشکده راه پیدا کرد، به طور جمعی با او برخورد کنیم


*قبل از آن که درباره بقا در برابر آدم های بی شعور صحبت کنیم، ما به تعریفی مناسب از آدم بی شعور نیاز داریم. شما می توانید همچین تعریفی ارائه کنید؟


– تعاریف آکادمیک بسیاری وجود دارد، اما من آن را چنین تعریف می کنم: آدم بی شعور کسی است که باعث می شود احساس کنیم تحقیر شده ایم، ناتوان هستیم، مورد بی احترامی قرار گرفته ایم، و یا سرکوب شده ایم. به زبان دیگر، کسی که باعث می شود احساس کنید وجودتان هیچ ارزشی ندارد.


*بنابراین آدم بی شعور کسی است که به دیگران اهمیت نمی دهد؟


– من بین بی شعورهای قسم خورده و موقت تمایز می نهم، زیرا همگی ما تحت شرایط نادرست می توانیم بی شعورهای موقت باشیم. من درباره کسی صحبت می کنم که پیوسته این چنین است، که پیوسته با دیگران چنین برخورد می کند. من فکر می کنم موضوع پیچیده تر از آن است که به سادگی بگوییم که آدم بی شعور کسی است که به دیگران اهمیت نمی دهد. در واقع برخی از آنها واقعا به دیگران اهمیت می دهند، آنها می خواهند که شما احساس کنید آسیب دیده اید و ناراحت باشید، آنها از این امر لذت می برند.


*چه تعداد از افرادی که در پی راهبردهای بقا در برابر بی شعورها هستند، از درک این امر عاجز هستند که خودشان بخشی از گروه آدم های بی شعور هستند؟


– این پرسش مهمی است. دلیل آن که من آدم بی شعور را کسی می دانم که باعث می شود شما احساس کنید تحقیر شده اید، ناتوان هستید و غیره، آن است که شما باید در قبال آدم های بی شعور در زندگی خودتان مسئولیت پذیر باشید. برخی افراد واقعا آنقدر نازک نارنجی هستند که تصور می کنند همه آنها را می رنجانند در حالی که هیچ مسئله شخصی در کار نیست.


مسئله دیگر که شما هم به آن اشاره کردید، این است که چون بی شعوری بسیار واگیردار است، اگر شخصیت شما طوری باشد که هر جا می روید، مردم واقعا با شما مثل شخصی بی ارزش برخورد می کنند و بدتر از دیگران با شما برخورد می کنند، احتمال زیاد شما کاری می کنید که این مجازات را بر می انگیزد. می توانید این امر را در رابطه با دونالد ترامپ مشاهده کنید. من نمی خواهم خیلی درباره وی صحبت کنم اما فکر می کنم این بخشی از زندگی وی است. اگر شما عملا به همه اهانت کنید، آنها نیز جواب شما را با اهانت خواهند داد


*مطمئن ترین راه برای این که کسی تشخیص دهد که مثل فردی بی شعور رفتار می کند، چیست؟ من فرض می کنم که اکثر ما گاهی بی شعور هستیم اما ترجیح می دهیم چنین نباشیم.


– فرض ما کاملا درست است. در این باره برخی شواهد در کتاب وجود دارد که افراد اندکی معترفند که بی شعورند در حالی که بسیاری از افراد می گویند که توسط بی شعورها سرکوب شده اند. در اینجا اختلاف عظیمی وجود دارد. مهم ترین چیزی که این تحقیق درباره خودآگاهی می گوید آن است که بدترین کسی که می توان از او درباره بی شعوری کسی پرسش کرد، خود آن فرد بی شعور است و بهترین کسانی که می توان از آنها در این باره پرسش کرد، افراد پیرامون وی هستند که آن فرد را حداقل تا حدی می شناسند. اصل بنیادی: بی شعورها د ر زندگی خود به کسی نیاز دارند که به آنها بگوید بی شعور هستند.


*بی شعوری راهبرد برجسته ای برای رابطه سازی نیست، اما به نظر می رسد با موفقیت شغلی هم خوانی دارد. مثلا بی شعور معروفی مثل استیو جابز را داریم. چرا چنین است؟


– بله، اگر شما در موقعیتی باشید که نوعی بازی من می برم، تو می بازی در سازمان باشد، آنگاه شما به هیچ گونه همکاری از سوی رقبای خود نیاز ندارید و بی توجهی به دیگران طوری که احساس کنند وجودشان هیچ ارزشی ندارد شاید ارزشمند باشد اما این موضوع با دو مشکل روبرو است. یکی آن که در اغلب موقعیت ها، شما عملا نیازمند همکاری هستید و ما تحقیقات بسیاری در دست داریم که نشان می دهد افرادی که دهنده هستند نه گیرنده، در دراز مدت عملکرد بهتری دارند. اگر شما بازی کوتاه مدتی انجام می دهید، آنگاه بله، بی شعور بودن ممکن است مزیت داشته باشد، اما من تا حد زیادی متقاعد شده ام که این راهبرد در اغلب موقعیت ها کارکرد ندارد.


* چگونگی برخورد با آدم های بی شعور. به من بگویید که بهترین راهبرد شما برای خنثی سازی رفتار یک بی شعور چیست؟


– نخست این به میزان قدرت شما بستگی دارد و دوم به این که چقدر وقت دارید. اینها دو پرسشی هستند که شما باید قبل از هر گونه تصمیمی پاسخ دهید. با فرض این که شما قدرت هری کثیف را ندارید یا مدیرعامل نیستید و نمی توانید افرادی را که دوست ندارید به سادگی اخراج کنید، فکر می کنم از لحاظ راهبردی دو کار را باید انجام دهید. در ابتدا، شما باید شواهدی را جمع آوری کنید. همچنین باید یک ائتلاف تشکیل دهید. یکی از شعارهای من این است که باید بی شعورهای پیرامون خودتان را بشناسید.


ما قبلا درباره بی شعورهای قسم خورده در برابر بی شعورهای موقت صحبت کردیم اما تمایز واقعا مهم دیگر آن است که برخی افراد، همان طور که آغاز بحث اشاره کردید، بی شعورهایی بی علامت هستند و خودشان نمی دانند که آدم هایی نفهم هستند، اما شاید نیت شان خیر باشد. در این موقعیت، شما می توانید گفتگوهای پشت پرده داشته باشید، به آرامی به آنها بفهمانید که از حد و مرزی مشخص تجاوز کرده اند. این نوعی کار ساده اقناعی است. اما اگر او یکی از آن بی شعورهای ماکیاولی صفت است که با شما همانند یک آشغال برخورد می کند زیرا بر این باور است که روش پیشرفت چنین است، در این حالت شما باید در صورت امکان سریعا از آنجا خارج شوید


*اگر فرد بی شعور، دوست یا همکار شما باشد، چه باید کرد؟ آیا این نیازمند راهبردی متفاوت است؟


– شانس خلاصی از دست آنها بیشتر است زیرا قدرت بیشتری دارید اما راه حل ساده تری برای برخورد با چنین موقعیتی وجود دارد؛ صرفا آنها را نادیده بگیرید. من در محیط آکادمیک هستم، یعنی شمار زیادی بی شعور وجود دارد که نمی توانیم اخراج شان کنیم اما می توانیم مطلقا آنها را نادیده بگیریم. ما مجبور نیستیم آنها را به رخدادها یا گردهمایی ها دعوت کنیم.


می توانیم مودبانه از آنها دوری کنیم و در صورت ضرورت به آنها لبخند بزنیم اما به جز این، صرفا آنها را نادیده می گیریم. این روش ما برای برخورد با بی شعورها است اما موقعیت هایی وجود دارد که شما برای بقا شاید مجبور باشید خودتان هم بی شعور باشید زیرا هیچ راه دیگری ندارید مگر این که واکنش نشان دهید. این چیز ایده ئالی نیست، اما اگر این همان کاری باشد که مجبور به انجامش هستید، باید این کار را بکنید.


*آنچه گفتید کاملا به پرسش بعدی من مربوط می شود. آیا اصلا درست است که با بی شعوری یک بی شعور را از میدان به در کنیم؟


– حتما چنین است. من می کوشم تا این امر را از چشم انداز خواننده بنگرم. اگر کسی تاریخچه ای طولانی در آزار شما دارد و دارای شخصیتی ماکیاولی صفت است، تنها چیزی که وی می فهمد نمایش قدرت است. اگر چنین است، بهترین راه برای محافظت از خودتان این است که با هر آنچه در اختیار دارید مقابله به مثل کنید. ببینید برخی افراد سزاوار هستند که با آنها بد برخورد شود. مهمتر از آن، نیاز دارند که با آنها بد برخورد شود. گاهی باید با همان زبانی که یک بی شعور می فهمد، با او صحبت کنید و این بدان معنا است که باید خود را به این موضوع آلوده کنید.


*اغلب ما نمی خواهیم بی شعور باشیم اما گاهی هستیم. برای مثال، هنگامی که صبح از خواب بیدار می شوم، اغلب یک بی شعور غرغرو هستم. من به این یا آن دلیل نمی خواهم از خواب برخیزم، بنابراین از رختخواب بیرون می غلطم و 30 دقیقه نخست روز را همانند آدم بی شعور به این سو و آن سو می چرخم. هر روز چنین نیست، اما گاهی این اتفاق رخ می دهد و شرم آور است. بنابراین فکر می کنم پرسش من این است که، ما چگونه می توانیم بهتر جلوی گرایش های بی شعورمآبانه خودمان را بگیریم؟


– نخست، چنین به نظر می رسد که شما خودآگاه هستید و این چیز خوبی است اما ببینید، موقعیت های خاصی وجود دارد که اغلب ما را به آدم های نفهم تبدیل می کند و ما باید از این نکته آگاه باشیم و بکوشیم تا تکنیک هایی برای آرام کردن خودمان پیدا کنیم. برای مثال کمبود خواب یکی از حتمی ترین راه ها برای تبدیل شدن به آدمی بی شعور است. اگر خسته هستید و عجله دارید، احتمالا یک بی شعور خواهید بود. اگر در موقعیتی خاص از قدرتی ویژه برخوردار هستید، با خطر تبدیل شدن به فردی بی شعور روبرو هستید.


یکی از چیزهایی که من آموخته ام، آن است که اختلافات زیاد از لحاظ قدرت، بدترین جنبه وجود ما را آشکار می سازد. سرانجام باید خودتان را بشناسید، درباره خودتان صادق باشید و به آدم های پیرامون تان تکیه کنید تا به شما بگویند که چه موقع بی شعور هستید و هنگامی که آنها به اندازه کافی مهربان هستند که این را به شما بگویند، گوش کنید.


بیشعور کیست


در آخر ….


چند جمله مشهور درباره ی افراد بیشعور


  1. اگر بی‌شعورها عاشق می‌شوند فقط به یک دلیل است : می‌خواهند در هیچ‌چیز کم نیاورند، از جمله عشق. – وینیفرد، عاشقِ شکست‌خورده یک بی‌شعور

  2. بزرگ‌ترین راز خلقت این نیست که خدا چرا جهان را خلق کرده است، بلکه این است که چرا بی‌شعورها را این‌قدر گستاخ و منفور آفریده است. – دیوارنوشته‌ای پشت یک در، در کلیسای بوستون

  3. اگر هفته‌ای دست‌کم یک بار در اعتراضی مدنی شرکت نکنم، حُناق می‌گیرم. علت اعتراض مهم نیست، مهم خود اعتراض کردن است که به خاطر آن زندگی می‌کنم. – هنریتا براون، یک اکتیویستِ بی‌شعور تحت درمان

  4. تا زمانی که معلم کودکستان، من را برای اولین بار در عمرم به اسم «کوین» صدا نزده بود، نمی‌دانستم که اسمم «اوهوی گوساله» نیست. – کوین، فرزند والدین بی‌شعور

  5. هر آدمی، چه پولدار و چه بی‌پول، چه زن و چه مرد، چه پیر و چه جوان ممکن است به بی‌شعوری مبتلا شود. نه باهوش بودن و نه کودن بودن، هیچ‌کدام مانع از ابتلا به این عارضه نمی‌شوند. به عبارت دیگر، بی‌شعوری مرضی است که می‌تواند هر کسی را در هر زمانی، بدون هیچ هشداری، آلوده کند.

  6. تقریبا همه در این امر اتفاق نظر دارند که بی‌شعور کسی است که رفتار وقیح و نفرت‌انگیزی را به صورت کاملا ارادی و عمدی از خود بروز می‌دهد و از ایجاد اختلالی که در کارها به وجود آورده و آزاری که به دیگران رسانده قلبا خوشحال است.

  7. بی‌شعورها همیشه وجود داشته‌اند و اکنون بیشتر از همیشه وجود دارند. تمام آنچه درباره تاریخ بی‌شعوری باید دانست، همین است.

  8. بی‌شعورها همیشه در حکم معمایی برای دیگرانند. کارهایشان همان‌قدر متناقض و ناساز است که یک جوجه‌تیغی بخواهد بادکنک بفروشد. این مشکل پیش از هر چیز به خودفریبی و دمدمی مزاجی بی‌شعورها بازمی‌گردد.

  9. رام‌ترین نوع بی‌شعورها، بی‌شعورهای آب‌زیرکاهند. البته منظور این نیست که این نوع بی‌شعورها کم‌خطرتر از بقیه بی‌شعورهایند، بلکه منظور این است که زیاد به چشم نمی‌آیند. بی‌شعورهای آب‌زیرکاه با مشاهده واکنش جامعه نسبت به بی‌شعورهای تمام‌عیار ترجیح می‌دهند که پشت نقابی از مهربانی و خونسردی پنهان شوند، اما در عین حال همواره می‌دانند که چگونه این خنجر غلاف‌شده را به‌موقع بیرون بکشند و بدون اینکه هیچ‌کس تصورش را بکند، کار خودشان را بکنند.

  10. یکی از چیزهایی که بی‌شعورهای عرفان‌باز در آن استادند، هنر سرقت تالیفات و اختراعات دیگران است. احتمالا به عقیده آنها که معتقدند همه‌چیز از آنِ خداوند است، تنها چیزی که در سرقت ایده‌ها و حتی ابداعات دیگران و ادعای تملکشان جایز نیست، درنگ است.

  11. تنها راه بهبود کیفیت آموزشی، بیرون کردنِ بی‌شعورها از نظام آموزشی و بازگرداندن اهداف اصلی آموزش و پرورش، یعنی آموختن فکر کردن، خواندن و نوشتن به بچه‌هاست.

  12. بزرگ‌ترین معضل در کار کردن با بی‌شعورها، این است که محال است پا روی دم آدم‌ نگذارند. وقتی که همکار بی‌شعورتان بعضی از گزارش‌هایتان را می‌دزدد یا به رئیستان می‌گوید که احتمال دارد معتاد شده باشید، چکار می‌توانید بکنید؟

  13. سخت‌ترین مرحله در درمان و ترک بی‌شعوری همان مرحله نخست است؛ یعنی پذیرفتنِ بی‌شعور بودن. هیچ‌کس دوست ندارد قبول کند که بی‌شعور است و بنابراین لحظه برداشتن نخستین گام، دردآور است. لحظه‌ای که رسیدن به آن، شهامت و اراده بالایی نیاز دارد.


بیشتر بخوانید  انسان چگونه شروع به حرف زدن می کند

دیدگاهتان را بنویسید