ولادت امام علی (ع) و روز پدر مبارک باد
داشتم با پدرم جدول را حل می کردم که گفتم: پدرم یک دوست، عشق، محبت و چهار نامه نوشت…
اتفاقاً دو حرف اول به من رسید و آنها B و A هستند.
پدرم یک بار گفت که فهمیدم قرار است بابا شود
با اینکه میدونستم قراره بابا بشه بهش گفتم اشتباه نکن
گفت: ببین اگر بنویسی پدر عمودی من می آید…
… … … اشک در چشمانم حلقه زد و گفتم می دانم که می تواند پدر باشد اما …
اینجا چهار حرف نوشته شده و شما حرفی ندارید…
من نبودم و تو بودی
من شدم و تو تمام وجودت را روی پای من گذاشتی
من سالها با تو زندگی کردم
تو هر روز، هر لحظه، هر لحظه هستی.
مرا ببخش که آنقدر هستم که گاهی نمی توانم تو را ببینم،
تمام نادانی و سوءتفاهم من را ببخش،
اعتراض و عدم تحمل من و هر چیزی که مرا آزار می داد.
دست و پیشانی تو را می بوسم
اگر چراغ زندگی من بودی و هستی و خواهی بود
من زمین پای خود هستم تا هست و نیست.
من می ایستم و در مقابل عزت شما تعظیم می کنم.
زندگی آرام است، مانند بقیه یک خواب طولانی.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز زیبا.
زندگی یک رویاست، مثل رویای یک کودک شیرین.
زندگی زیباست، مثل زیبایی یک غنچه باز.
عمر هر یک از این ساعت ها عمر چرخش این عقربه هاست.
زندگی راز قلب مادرم است. زندگی تاول دست پدر است، زندگی مثل گذشت زمان است…
راحت نوشتیم مامان نان به ما داد!
بابا نمیدونست چقدر سخته همه جوونیشو داد نان…
که هیچی نبود . .
یخ در کوزه
من
هر دو بابا آب شدند!
چه دنیای بی رحمی . .
بابا مثل ماشین فروش می ماند
تغییر شکل نمی دهد
اما یک بار می بینید که او نمی نویسد
مادر مثل مداد می ماند
هر لحظه تراشیده اش را می بینی
تا زمانی که تمام شود
خدایـــا !!!
قسم به اندازه …
در عکس دسته جمعی دست …
برای هیچ پدر و مادری جا نگذارید…
امی
دختری که خوب است
آیا عشق اول پدرت را می دانی؟
دختر همانطور که می دانید قوی ترین پناهگاه جهان است.
پدر گرمم را در آغوش بگیر
دختری که شما بهتر می شناسید دست یک مرد است
که بتوانید در دست بگیرید و
از هیچ چیز نترس
دستان گرم و پدری مهربان
در هر کجای دنیا باشید
چه چیزی خوب است و چه چیزی نیست
قوی ترین فرشته نگهبان پدرت
پدر؛ او تکیه گاه است که آسمان زیر پایش نیست، اما باید همیشه برای پدرش قیام کند.
و با وجود تمام مشکلات به شما لبخند می زند تا شما را تشویق کند …
اگر می دانید چه کسی کشتی زندگی را در امواج خشن زمان به ساحل آرام رویاهای شما رساند
تو “پدرت” را می پرستی.
وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین می آیی و می بینی چقدر کند پیش می رود، می فهمی پیر شده است!
وقتی صورتش را می تراشد و دستش می لرزد، متوجه می شوید که پیر شده است!
وقتی بعد از غذا یک مشت دارو می خورد، متوجه می شوید که چقدر درد دارد، اما چیزی نمی گوید…
و وقتی متوجه شدید که نیمی از موهای سفید او از غم شماست، می خواهید بمیرید
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود، اما زودتر از او به خانه می آید
تبریک میگم پدر…
