بدون پست جدید! 3


بدون پست جدید!  3

با گل رفتم بیمارستان، نگهبان گفت برای مریضت گل آوردی، گفتم نه با این سیبیل اومدم خواستگاری.

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

سه ساعت در صف صندوقدار ایستادم، یکی از دوستان آمد گفت آقا
تو هم پول می خواهی، به او گفتم: نه، دو روز پیش
مقداری پول از صندوقدار گرفتم و آمدم آن را برگردانم

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

من با برادر کوچکترم در خیابان قدم می زنم، دوستم مرا دید و به برادرش گفت.

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

دوستم رفت خواستگاری
دختر از او پرسید می خواهی برای تشکیل خانواده زن بگیری؟
او گفت بله
دختر: خودت میخواستی ازدواج کنی؟
بله دوست من
دختر: قبول میکنم خوشحال میشی؟
دوست من: بله
دختر: شرمنده ام با کسی که سه بار شانس PNP را از دست بدهد ازدواج نمی کنم

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

مامانم گوشی رو زد و باز کرد. مامان بزرگم میگه رضا دیدی مامان درو باز کردی؟؟؟ میگم: پا-نا-پا دستش را زیر در نشان داد و در را باز کردم!!

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

در مغازه بودم، در اینترنت مشغول بودم، مردی آمد و گفت: من عینکی می خواهم که به صورتم بیاید. طبق معمول گفتم برای خودت میخوای؟ آن پسر خیلی مردانه بود، نگفت برای گربه نمی خواهم، گفت برای خودم می خواهم.

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

رفتم کتابخانه گفتم ببخشید از سعدی چی داری؟
میگه کتاب میخوای؟
گفتم اگر می خواهی انگشتر را به من بده

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

پدرم از دفتر به من زنگ زد، بعد از سلام و احوالپرسی گفت: محمد اینجایی؟
می گویم: برای پرداخت قبض به دفترچه تلفن تجارت بانک خوش آمدید. ، برای اطلاعات موجودی
شماره حساب؟ و…
گفت زهر مار و قطعش کن!
دیدم ظهر با عصبانیت وارد اتاق شد. روی پا بودم!
گفت اگه بازم نه بگی دیگه تو این خونه نمیخوابی!
گفتم بابا فکر می کنی منو بیرون می کنی؟
گفت بز خانه را عوض می کنم

بیشتر بخوانید  طبیعت گردی بازیگران سینما و تلویزیون با قایق قدیمی و قدیمی!

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

آب خانه قطع شد. پس از وصل شدن، آب زرد رنگ از شیر آب خارج می شود. او می پرسد که آیا آن زنگ لوله است؟
شرکت آب برای اولین عذرخواهی آب پرتقال میفرستد..!

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

مامانم چند تا موی سفید تو موهام دید و گفت عجب موهات برد! چندتاشون شکسته بود گچ زدم!!!

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

مامانم پشت تلفن: میخوای بیای؟
من: بله مامان
(طرح مبارزه با گروه PNP صالح)

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

این په نه په تو خونه ما هم مشکل ساز شده، یکدفعه هر چی ازش بپرسی میخواد با په نه په جواب بده، نه به پیر و نه جوان!
پدرم می خواست بگوید نه نه نه نه نه نه!
دایی میگه نه! :))
جنی با این موج چه کرد؟

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

بگذار قلم را به غزل بسپارم
شاید گرهی در کار من باز شود،
پرسید غزل هم میخونی؟؟؟
گفتم من فقط رباعی دارم…

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

به پدرم گفتم می‌خواهم کفش بخرم
گفت حتما پول میخواهی
جرات نکردم PNB بگم
گفتم آره بابا
گفت پول من کجاست بچه
قدر من را دانستی؟
و من خیلی دلم برای PNP تنگ شده!!!

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

پیش یکی از امامزادگان شهرمان رفتیم.
در امامزاره غذا می دادند و ما آن را گرفتیم و با دست خالی خوردیم، رفتم شستم.
گفت: آب هست؟
و :- | سرم سوت می زد.
من نگفتم پیر است. گفتم خب داره میاد
الان از اون روز این سوال تو ذهنم هست که چی شد اون سوال رو پرسیدم!!!

بیشتر بخوانید  تابعیت خارجی فرزندان بازیگران مشهور ایرانی، از فریبا نادری تا بازیگرانی که هرگز فکرش را نمی کردید!!

————————————

صفحه جدیدی نیست

————————————

قربانی گوسفند… خورشید را بیاور تا سیراب شود…
اومد گفت میخوام زیر آفتاب حموم کنم؟!
میگم: بابا نه بابا آفتاب بگیر ببرش توالت بذار استرس داشته باشه…


دیدگاهتان را بنویسید