آژانس فارس – گروه حماسه و مقاومت: یک روز او زود به خانه آمد ، او بسیار خوشحال بود ، از آنجا که همسرش اصرار داشت ، گفت: اتفاقی افتاده است من نمی توانم بگویم. من حتی نمی توانم اسمش را بگذارم! او که می دانست همسرش چه دارد ، بی اختیار گفت: «شاید هم داشته باشد سوریه برای رفتن گفت: اگر بخواهم بروم ، اجازه می دهی؟ چون اگر به من اجازه ندهی آنها مرا رها نمی کنند. البته اجازه پدر و مادرش هم شرط بود. در هر صورت وی موفق شد پس از مدت کوتاهی رضایت هر سه را جلب کند.
اولین جرقه سوریه توسط شهید محرم علیپور در محمد حسین زده شد. هنگامی که این شهید تبریزی در محرم در سال 1993 توسط تکفیری ها کشته شد ، مدتها تصویر وی بر روی شیشه پشت ماشین محمد حسین بود. داستانی از شهادت این مدافع حرم او را منفجر کرده بود. البته محمد حسین در مأموریت های مختلفی برای مبارزه با اشرار و تروریست ها در کشور شرکت داشته بود ، اما برای او حفاظت از حرم حضرت زینب (پولیس ملی) چیز دیگری بود.
یکی از کلاسهای آموزش نظامی به سرپرستی محمد حسین
اذان با شهادت پایان یافت
این دومین اعزام وی بود. هنگامی که درگیری ها در شب 25 فروردین آغاز شد ، تا حدود ظهر روز بعد ادامه داشت. جنگ یک به یک با داعشتشدید شده است. روی این بحبوحه در میدان جنگ بسیاری از مدافعان حرم مجبور شدند نماز واجب عصر و با پوتین ایشا بخوانید. چون فرصتی نبود و آنها جرات نمی کردند سر بالا بیاورند. نزدیک صبح ناگهان اذان بی سیم شنیده شد. طبق معمول ، محمد حسین در اولین لحظات اذان گفتن را یادآوری کرد تا به نیروی رزمنده یادآوری کند که وقت نماز است. تنها نیم ساعت بعد صدای شهادت محمدحسین از رادیو شنیده شد و روح او در نمازخانه پادگان به آسمان پرواز کرد.
دعا کن پدرم نمی رود!
اولین بار که از سوریه بازگشت ، پدرش مجبور شد آنجا را ترک کند. وی برای جلوگیری از رفتن پدرش به سوریه ، با 124000 پیامبر شفاعت كرد تا او را از رفتن بازدارد تا بار دوم به سوریه برود. به همین دلیل ، محمد حسین از هر کسی که می توانست س askال کند ، دعا کرد ، مگر اینکه دعایش مستجاب شود. او حتی دعای ویژه ای برای یکی از دوستان دانشجویی خود خواند. وقتی دوستش دلیل این اصرار زیاد را جویا شد ، به او گفت: حاج آقا فقط دعا کن پدرم نرود! چون می دانم او می رود ، شهید می شود. سپس ارسال من دشوار خواهد بود. سرانجام ، تأثیر نماز در 6 آوریل 1995 ظاهر شد و محمد حسین عازم دمشق شد.
خناصر و نظارت با سلاح نقاب زدن
در زد اما او از پنجره بیرون رفت
او از دبیرستان فارغ التحصیل شد. دانشگاه نرفت. گفت می خواهد ارتش بودن. او فرم های کار خواهرش را برای پر کردن به او داد. هنگامی که او به دلیل جراحی کودکان (انسداد و چسبندگی) یک آزمایش و معاینه عملی را پشت سر گذاشت کرم این زائده بزرگی در بدن او بود. او خودش صادقانه انتخاب خود را بیان کرد. بنابراین ، در آزمون اولیه رد شد. وقتی فهمید خیلی عصبانی و ناراحت به خانه برگشت. او ناراحت بود که چرا سپاه به سختی انتخاب می کند. به همین دلیل ، او یک هفته از دیگران عصبانی بود ، اما هنوز بیکار ننشست. سفرهای زیادی برای انتخاب وجود دارد در قالب به شرط پذیرفته شدن ، البته ، برای اثبات خود ، او در اولین تست های ورزشی به یکی از اولین افراد تبدیل شد و هیچ حرفی در مورد رد خود نگذاشت. محمدحسین با اولین دستمزد خود از سپاه یک فنجان و لیوان برای مادر و مادربزرگهای خود دریافت کرد.
رقابت و خنده های دلنشین محمد حسین
خواستگاری به سبک محمد حسین
وقتی ازدواج کرد ، گفت: دوست دارم همسر آینده ام سید شود. خانواده اش با دانشي كه از قبل داشت خانواده حاج حسن دورهمی یک روز در سال 1985 ، آنها جلسه ای ترتیب دادند. روز نامزدی ، عروس و داماد برای گفتگو رفتند ، اما محمد حسین به دلیل حیا و عفت ، دست مادر را گرفت تا هنگام گفتگو در آنجا حاضر شود. در آن زمان ، عروس با مادر محمد حسین فامیل بود. او اصلاً متوجه سخنان داماد نشده بود. بنابراین او از مادر محمد حسین خواست بیرون بیاید تا او بتواند از ابتدا با نامزدش راحت تر صحبت کند ، اما او نمی دانست داماد چقدر خجالتی است و صحبت درباره او چقدر دشوار است.
در دوران خواستگاری عالی دور گردنش بود
آن شب محمد حسین چفی گردنش بود. در ابتدا عروس متعجب شد ، اما محمدحسین که متوجه نگاه سیده خدیجه شد ، بسیار محکم گفت: از من نخواه که این چفیه را ترک کنم. حتی شب عروسی! وقتی صحبتش تمام شد ، عروس دید که 80٪ آنها موافق هستند. یکی از آنها لحظه ای را به یاد آورد که از امام رضا (ع) در شوهر مقدس خواست که همه چیز و حزب الله را به او بدهد.
حضور محمد حسین در باخمان در 22 مارس به همراه دخترش زینب با قهوه ای که همیشه همراهش بود
من آمدم تا با تو به آرزو برسم
روز عروسی محمد حسین ، دست پدر و مادرش را در مقابل آنها بوسید و گریه کرد. سر سفره عقد ، از شوهر جوانش خواست تا برای شهادتش دعا کند. عروس که انتظار چنین درخواستی را نداشت گفت: حداقل قرار دادن 10 دقیقه است ، سپس آن را بگویید. محمدحسین نیز پاسخ داد: من چیزی دیدم که از این طریق آمدم ، آمدم تا به آرزوی خود نزد تو برسم.
چه نعمتی برای من!
اگرچه پدر محمدحسین در معاونت عقیدتی سیاسی تیپ بود و با استفاده از آن استخدام می توانست به مکان های بهتری در سپاه سمنان برود ، اما این کار را نکرد. چون به گردان علاقه داشت و نمی خواست از موقعیت پدرش سواستفاده کند.
محمد حسین در کنار پدرش
محمد حسین زودتر از من کشته خواهد شد
در سال 1991 ، هنگامی که برای انجام مأموریتی به سیستان و بلوچستان رفت ، روزی پدرش در میانه سخنان خود به عروس خود گفت: محمد حسین زودتر از من و تو شهید می شود. او نمی دانست با این کلمه چه آتشی را در قلب عروس خود روشن کرده است ، سیده خدیجه پس از شنیدن این کلمه مدتها در گوشه ای می نشیند و برای خود تعریف می کند و گریه می کند.
خواب عجیب یک شهید
محمد حسین خواب عجیبی دید. او همیشه به همسرش می گفت: دوست دارم فرزندانم روزی اولین قدم های خود را روی سنگ مزار من بردارند. هنگامی که فرزند سوم وی متولد شد ، 65 روز از شهادتش می گذشت و چند ماه بعد ، هنگامی که علی عسگر قصد داشت اولین قدم های خود را بر دارد ، مادرش او را به مزار محمد حسین برد تا آرزوی عجیب شهیدش را برآورده کند. .
حضور خانواده شهید در کنار پیکر مطهر شهید حمزه
برای شهید
شهید محمد حسین حمزه ، فرزند محمد حسن ، در شب 6 مارس 1965.آرزوها او متولد شده است. وی همچنین به نام عموی پدرش حسین نامگذاری شد زیرا وی در هنگام حمله متفقین به ایران و قحطی بزرگ درگذشت. البته دلیل دیگری که وی را حسین (حسین) خواندند این بود که معمولاً فرزندان سپاه فرزندان پسر خود را حسین صدا می کردند و طبق سنت خانوادگی وی در اصل محمد نامیده می شد. شهید حمزه در تیپ 12 قائم در نیروی زمینی سپاه سمنان حضور دارد. در سوریه ، او یک فرمانده گروهان بود ، که در خناصر جنوب حلب در شب لیله در 17 آوریل 1995.آرزوها او به شهادت رسید. مدت اقامت وی در سوریه در دو اعزام یک ماه و 26 روز بود. مزار این شهید در امامزاده یحیی سمنان قرار دارد. سه فرزند به نام شهید محمد حسین حمزه محمدی، زینب و علی عسگر به یادگار مانده است.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد شهید مدافع حرم محمد حسین حمزه می توانید به کتاب “حمزه” ، تالیف علیرضا کلامی ، انتشارات خط پیشروی منتشر شده ، ببینید ..
آخر پیام /