او از طریق اینستاگرام با یک سوری آشنا می شود



به گزارش سلام نو به نقل از انتخابات، خانواده قاتل حادثه اخیر خانواده خانواده در اهواز که انتشار آن بازتاب های متفاوتی داشت، از ابعاد جدید این ماجرا می گوید.

حادثه اخیر خانواده‌کشی در اهواز و انتشار فیلم آن، امنیت روانی جامعه را رقم زد و در گفت‌وگو با خانواده قاتل، ابعاد جدیدی از ماجرا به چشم می‌خورد.

وقتی به راننده تاکسی گفتم منو پیاده کنه تو ماشین یکی، سرش رو 180 درجه چرخوند عقب ماشین و گفت: «چی داری ماشین فلانی؟» گفتم: «به این چی میگی؟ ” راننده در حالی که کلمات را می شمرد و انگار می خواست مراقب استفاده از آنها باشد گفت: “اگر به خاطر دیروز می خواهید به آنجا بروید، به نظر من خیلی بهتر است که نروید. به هر حال خانواده الان عصبی هستند و هر چیزی ممکن است.”

سعی کردم با حرف های راننده موافق نباشم و بیشتر شنونده باشم روز روشن چه می خواهد کسی جواب نمی دهد!

خانواده قاتل و مقتول تحت تعقیب هستند

وقتی من رسیدم، راننده هنوز داستان‌های مرتبط دیگری را به گوشه بدهکارم می‌برد. هنوز هم می توانید نوار زرد پلیس را ببینید که جسد فردی را در میدان محاصره کرده است. برای اینکه وقت تلف نکنم به سراغ چند زن در محوطه سرسبز اطراف میدان رفتم و آدرس خانواده قاتل و مقتول را گرفتم.

با آنها صحبت کردم که آقایی که شبیه پدر خانواده بود آمد و دلیل حضور من را فهمید. بعید هم می دانم که مراسم عزاداری داشته اند، حرفش را قطع کردم و گفتم: من به مراسم نیامده ام، خبرنگار هستم و آمده ام گزارش بگیرم.

وقتی دلیل حضورم را فهمید با حسرت دستش را به هوا چرخاند و با لحن ملایم تری گفت: گزارش خواهرم چیست؟ آیا الفبای روسی یا وحشی وجود دارد که همه ما را تکان داد؟ و انگار میخواست سریع از سرم خلاص بشه راهی رو که باید برم نشونم داد تا به آدرس برسم ولی برای اینکه زودتر به محل برسم چندین بار در حین عبور از سمت اصلی و چند طرف به آدرس رفتم. در خیابان ها، عابران را گرفتار کردم و همه به نوعی ترس از اتفاق دیروز را ابراز کردند.

کسی در خانه کشته نشد

اولین هدفم مصاحبه با خانواده مقتول (دختر 17 ساله) بود، اما به گفته اطرافیان، مادر پس از کشته شدن دخترش خانه را ترک کرد و به خانه پدری رفت.

بیشتر بخوانید  بسته های غذایی و بهداشتی در ایرانشهر توزیع شد

به همین دلیل مسیر را تغییر دادم و به آدرس قاتل رفتم، او با خانواده مقتول فاصله چندانی نداشت، وارد خیابان محل زندگی قاتل شدم و بلافاصله بدون پاسخ به سوالم نزد سجاد (قاتل) رفتم. به یکی دیگر از بچه ها که کنارشان بود گفت: با تو کار کن و آن بچه بدون اینکه دلیل آمدنم را بپرسد مثل برق وارد خانه شد و من متوجه این تعاملات نشدم، یاد راننده تاکسی افتادم که با من صحبت می کرد که به من توصیه کرد که باشم. در این شرایط مراقب باشید

به همین دلیل از خانه قاتل دور شدم اما پس از چند لحظه زن جوانی با دو دختر کوچکتر از خود در خانه حاضر شد و به من گفت: خانم با کی کار می کنی؟ و برای جلب اعتماد آنها با لهجه محلی احوالپرسی کردم، سپس کارت مطبوعات را به آنها نشان دادم و آنها را برای مصاحبه دعوت کردم.

با اینکه به خانه ای با همان آداب و رسوم عربی و محلی دعوت شده بودم، اما ترجیح دادم در خانه کنارشان بایستم و به حرف هایشان گوش کنم.

دوستان غزال ترکی خروج او را اعلام کردند

مادر سجاد ماجرا را اینگونه آغاز می کند: حدود چهار ماه پیش غزل خانه را ترک کرد. طبق معمول به دیدار خانواده یا دوستان پدرش رفت. هیچکس نسبت به سفرهای او حساس و مشکوک نبود، اما آن روز به خانه برنگشت. نگران بودیم که از خانواده اش بفهمیم که او هم آنجا نرفته است، غزل را پیش دوستان، آشنایان و هرکسی که فکر می کردیم ممکن است به آنجا رفته باشند بردیم، اما از غزل خبری نشد تا اینکه یک هفته بعد خبر داد. دوستانی که در ترکیه است.

وی ادامه می دهد: نمی دانم غزل کی و چگونه وارد ترکیه شد، غزلیات نبود، مردم بیشتر علاقه داشتند که عروس خانواده کجاست و چرا معلوم نیست.

مادر سجاد می گوید: غزال وقتی با سوری آشنا شد باردار بود و چند روز قبل از خروج از خانه بچه سقط شد، وقتی من و مادرم گفتیم این بچه چرا و چگونه سقط شد، جواب داد. .

از مادر سجاد می پرسم آیا غزل با شوهرش مشکل داشت؟ یا مثلا مجبور به ازدواج شدند؟ جواب می دهد: غزال و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید فراموش کنم که غزال با ما خیلی رابطه خوبی داشت و عروسش مثل خواهر بود و هیچ اجباری در ازدواجشان نبود، ما او را رها نکردیم. برای او، زیرا من یک شب با دو پسرم ازدواج کردم و به دست عروس دیگرش اشاره کردم که هر از گاهی حرف مادرشوهرش را تأیید می کرد.

بیشتر بخوانید  آیا طلا هنوز توان افزایش قیمت دارد؟

غزال با غریبه ای ازدواج کرد

مادر سجاده می گوید: خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد مسکونی ساختم یکی برای سجاده و دیگری برای پسر دیگر عروس.

از غزال در مورد رفتن به ترکیه می پرسم و او برایم توضیح می دهد: طبق صحبت هایی که غزال با دوستانش داشته و برای ما در میان گذاشته، از طریق اینستاگرام با فردی از سوریه آشنا شده است، این مرد به سرعت به زندگی غزال ابراز علاقه می کند. همانطور که متن ترانه به ترکیه می رود، این مرد با ترانه ازدواج می کند و آنها زندگی جدیدی را شروع می کنند.

غزال که از هر نظر به این مرد اعتقاد داشت، کم کم شروع به ارسال عکس هایش با این مرد کرد، دوستانش که همه جزئیات را به ما اطلاع دادند، به خصوص که بازاری بود و اطرافیانش از چپ و راست به غیرت او دامن می زدند. مردانگی

طعنه اطرافیانم باعث حسادت پسرم شد

وی ادامه می دهد: در محله و کوچه کوچکترین بحث بین بچه ها به طور مستقیم و غیرمستقیم شرم غزل را به ما نشان می داد و در حالی که همسایه ها کاملاً از ذهنشان خارج شده بود، درباره این موضوع بحث و جدل می کردیم. آنها می دانستند که سقوط کرده اند، اما به جای اینکه آنها را دلداری دهند، احساسات پسرم را برانگیختند.

خواهر سجاد حرف مادرش را قطع می‌کند و می‌گوید: فکر نمی‌کنم 17 سال است که یک نفر تصمیم درستی بگیرد، غزل فریب خورده و تحت تأثیر حرف‌های یک سوری است، وگرنه هر که جانش را رها کند و به سراغ دیگری برود این است. تنها مردی که تمام طلای غزل را به دست آورد.

از مادر سجاد می پرسم با چه ترفندی اشعار را به ایران برگرداندند؟ او می گوید: ما از طریق پلیس بین الملل واکنش نشان دادیم که فردی دخترمان را ربوده و … اما خود غزال آشکارا پشیمان شده و اخیراً به پدرش گفته است: اجازه بدهید شما را به ایران ببرم که بعد از آن غزال و شوهرم به ترکیه اسکورت شدند. و ظهر جمعه وارد اهواز شد.

بیشتر بخوانید  الجزیره: اسرائیل ۹۰۲ خانواده اهل غزه را به طور کامل نابود کرده است

پسرم برای سوری (همسر جدید غزال) پیام تهدید آمیزی فرستاد و او هم در جواب عکس عروسی او را فرستاد و برای اینکه صیاد را عصبی کند به غزال گفت سقط کن.

پسرم غزل را تهدید به کشتن کرد، بنابراین پدر غزل و پدر سجاد سعی کردند غزل را پنهان کنند تا اینکه او را به کلانتری تحویل دادند چون از تهدید سجاد می ترسیدند و وقتی غزل را به شوهرش ندادند، سجاد. عصبانیت و تهدید دوچندان شد، روز یکشنبه سوار خودرو شد تا به کلانتری منتقل شود، اما سجاد با مشاهده حرکات پدر و عمویش به همراه برادرش خودرو را متوقف کردند و یک غزال از آنها گرفتند که ظهر اتفاق افتاد. . آن روز سجاد غزال را هم با خود برد.

درست گفتم با چوب زد تو سرم! چرا سرش را از محله تا آخر نشان داد؟ مادر سجاد پاسخ داد: در هر شهرک و خیابانی که سجاد را بی تفاوت برند می کردند، سرش را به سمت شعر می چرخاند تا مثلاً به همه بگوید: من آدم بی تفاوتی نیستم.

غزال یک پسر دارد

از مادر سجاد می پرسم غزل پسر دارد؟ و مادر به دست پسر خوشگل و دوست داشتنی که بلوز قرمز و شلوار یشمی پوشیده بود اشاره می کند و می گوید: بله این پسرش است و وقتی با دیدنش دلم شکست ناخودآگاه زمزمه کردم: اما پسر عموی پسر. گفت: این پسر من است و من او را بزرگ کردم.

وی ادامه داد: من فرزندی نداشتم به همین دلیل پسر غزل به طرق مختلف به دنیا آمد. غزل با من کاری نداشت و پسرش بیشتر اوقات با من بود. من هستم.

خبرنگار فارس قصد داشت با خانواده مقتول مصاحبه و بازجویی کند اما مادر مقتول به دلایل روحی و روانی خانه را ترک کرد و به خانه پدری پناه برد و به همین دلیل هنوز در دسترس نیست.

به گزارش فارس، قوانینی که شامل عفو یا تخفیف مجازات این قتل ها می شود، از جمله عوامل تشدید کننده این معضل اجتماعی و افزایش شهامت افراد برای تکرار آن است.

دیدگاهتان را بنویسید