انشا داستان گونه در مورد گل ۱۴۰۲


1111111111111 35

روزی روزگاری یک باغ زیبا پر از گل های رنگارنگ بود. این باغ در دل شهری کوچک قرار داشت و مایه افتخار و نشاط جامعه بود. مردم از سراسر شهر برای بازدید از این باغ و تحسین زیبایی آن آمده بودند.

گل‌های باغ‌ها توسط گروهی از داوطلبان متعهد که ساعت‌های بی‌شماری را صرف کاشت، آبیاری و هرس می‌کنند، با دقت نگهداری می‌شوند. هر گلی رنگ و عطر منحصر به فرد خود را داشت و در کنار هم جلوه ای خیره کننده از زیبایی طبیعت خلق می کردند.

روزی دختر جوانی به نام لیلی با مادرش از باغ دیدن کرد. وقتی از میان ردیف گل ها می گذشت، نمی توانست زیبایی آنها را تحسین نکند. او در هر تخت گل می ایستاد و رنگ ها و شکل های مختلف هر گل را تحسین می کرد.

همانطور که دستش را دراز کرد تا یکی از گل ها را لمس کند، صدای کوچکی را شنید که با او زمزمه می کرد. با تعجب به اطراف نگاه کرد، اما کسی را در اطراف ندید. او آن را به عنوان خیال خود رد کرد و به راه خود ادامه داد.

اما با ورود به باغ، زمزمه های بیشتری از جهات مختلف شنید. او متوجه شد که بالاخره تخیلات او نبود، بلکه فقط گل ها با او صحبت می کردند!

لیلی با دقت گوش می‌داد که هر گل داستان خود را برای او تعریف می‌کرد – چگونه در این باغ کاشته شد، چگونه از یک دانه کوچک به گلی زیبا تبدیل شد، و چه احساسی داشت که توسط بازدیدکنندگان از سراسر شهر تحسین می‌شد.

بیشتر بخوانید  رئیس مرکز ملی فضای مجازی: تهران تحت پوشش اینترنت ماهواره ای است + فیلم

او متوجه شد که هر گل شخصیت منحصر به فرد خود را دارد – برخی خجالتی و محجوب بودند، در حالی که برخی دیگر جسور و صمیمی بودند. برخی سایه را ترجیح می دهند، در حالی که برخی دیگر در نور مستقیم خورشید رشد می کنند.

هنگامی که لیلی به داستان های آنها گوش می داد، برای این خلاقیت های زیبای طبیعت قدردانی عمیقی داشت. او متوجه شد که آنها نه تنها برای او بلکه برای همه کسانی که از این باغ جادویی دیدن کردند شادی به ارمغان آوردند.

از آن روز به بعد، لیلی تصمیم گرفت مرتباً از باغ بازدید کند و به گل ها گوش دهد. او حتی با گروهی از باغبانان اختصاصی گل شروع به کار داوطلبانه کرد و به آنها در آبیاری و هرس گلها کمک کرد.

وقتی لیلی بزرگ شد، هرگز درس هایی را که از گل های آن باغ جادویی آموخته بود، فراموش نکرد. او هنوز از زیبایی آنها قدردانی می کرد و اهمیت آنها را در ایجاد شادی و شادی در زندگی مردم درک می کرد.

و به این ترتیب، باغ به رونق خود ادامه داد، سال به سال، زیرا بازدیدکنندگان بیشتری برای تحسین زیبایی آن و گوش دادن به زمزمه گل ها می آمدند. زیرا در این باغ نوع خاصی از جادو وجود داشت – جادویی که فقط در زیبایی موجودات طبیعت یافت می شود.

دیدگاهتان را بنویسید