اس ام اس های خنده دار فانتزی های من


جوک های خنده دار فانتزی های من

جوک های خنده دار فانتزی های من

یکی از خیالات من همینه

بذار یکی رو بکشم
(البته نه از خودخواهی مهمانی که دخترمان را مسخره کرد)
همه می دانند که ما عاشق دختر همساد هستیم
وقتی می خواهند مرا اعدام کنند بگو آخرین جمله ات چیست؟
می توانم با افتخار بگویم: دنیا را از داشتن دو نفر نجات دادم…
(یکی من و دیگری قربانی)
از شر من خلاص خواهی شد
اگر همه ما این کار را انجام دهیم، فرزندانمان زندگی بهتری خواهند داشت
و سپس روح من در افق ناپدید می شود

9 سپتامبر

اس ام اس های خنده دار فانتزی های من

یکی از خیالات من این است که …
من با 4 تا دختر داف سانتیمنتال شماره 1 در تاکسی نشسته ام که همگی کتاب زبان در دست دارند.
بعد تلفن همراهم زنگ می خورد و به راحتی آن را از جیبم در می آورم و سریع شروع به صحبت انگلیسی با طرف مقابل می کنم.
بعد از اینکه گوشی را قطع کردم و همه روی زمین بودند، تلفن دوباره زنگ خورد، این بار با صدای آهسته مثل لالیگا و مسی شروع به صحبت اسپانیایی کردم.
بعد از اینکه به راننده بگم کارت تموم شد میام بیرون
وقتی پیاده می شوم همه پشت سرم پیاده می شوند
اونی که از همه قشنگتر بود بیاد بیرون بپرسه آقا ببخشید زبان رو از کجا یاد گرفتی میتونم شماره ات رو داشته باشم؟
به او لبخند می زنم، سپس عاقلانه و احمقانه به او نگاه می کنم و می گویم:
من خجالتی هستم، من بیژن نیستم، نیما هستم، اما می توانم شماره ام را به شما بدهم، فقط بعد از ولنتاین به من زنگ بزنید، بگوید عزیزم، من تا به حال با کسی جز تو نبودم. .» پس نمی دانم باید به من احساس «خاص بودن» بدهم یا «الاغ»!
من قرار نیست بمیرم، درست است!

بیشتر بخوانید  نحوه آشنایی الهام چرخنده و همسر روحانیش جنجالی شد

9 سپتامبر

یکی از خیالات من اینه:
من به خرید یک قوطی پرتقال فکر می کنم و اسمارتیز را در آن قرار می دهم.
هر وقت سردرد می گرفتم یکی از من می پرسید چه اتفاقی افتاده است؟
بگو: “چیزی نیست، همان سردرد…”
چند تا بعد می خورم و می گویم اه اه مللوسمایلی
لامسب کلاس دارد!

9 سپتامبر

یکی از فانتزی های من این است که یکی می خواهد به دیگری شلیک کند و بعد فریاد می زنم: «نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، از طرفی کارگردان باید داد بزنه، برش بده، برش بده، دوباره خرابش کردی، هاهاهاها…

9 سپتامبر

یکی از آرزوهای من اینه که یه روز دختر داشته باشم…
من به دخترم پول تو جیبی نمی دهم که دزدکی پشت سرم بیاید
دستانت را دور گردنم حلقه کن، بگذار موهایم صورتم را لمس کند
در گوشم زمزمه کن
بگو بابا پولم رو میدی؟
بیرون رفتن با بچه ها…
موهایش را برس می کشم.
لعنت به او
بگو ورداره بابایی از جیبم در بیار
به خاطر دخترم یک روز پدر می شوم و بعد در افق محو می شوم!

9 سپتامبر

یکی از خیالات من این است که روزی راننده ماشین پلیس شوم.
بلندگو را بگیرید و بگویید:
راننده، حرکت کن!
مگان!!
سرتو بذار پایین!مادر و خواهر نداری!؟
ماکسیم مشکی شیطون گوشه چیکار میکنی؟!
جعبه 206 دارید؟
آهنگ خیلی قدیمیه … عوضش کن …
بنزین مشکی
بنننننننن…
پسته میخوری و فخر فروشی میکنی!!؟
آغوش فقر

بیشتر بخوانید  نحوه گرفتن کارت اعتباری سهام عدالت

9 سپتامبر

یکی از خیالات من این است که …
من با دوست پسرم می روم بیرون، بعد بابا ما را پیاده می کند
سپس من و دوست پسرم سریع دویدیم تا در افق ناپدید شویم
آن وقت پدرم دیگر نگران نیست که او به افق بیاید و دوست پسرم را مشت و لگد کند.
پس پسرم عمر را به تو بده.
آنگاه چون فال ندارد، او بر زمین خواهد مرد، پس او را با آتش و گدازه فراوان در افق دفن خواهم کرد.
و هر آخر هفته بدون فانتزی به افق خواهم رفت

9 سپتامبر

یکی از خیالات من این است که …
درگیر یک بازی کثیف (مواد مخدر) می شوم، بعد دوستم به من می گوید نیما از این جریان لعنتی برو بیرون، بعد به افق به پنجره خیره می شوم و در حالی که سیگار می کشم به او می گویم که می خواهم از این کثیف بیرون بیایم. بازی، اما من کار ناتمام دارم. ! لعنتی، دختر همسایه ما را گروگان گرفتند تا تضمین کنند به گروه خیانت نمی کنم!
بعد دوستم با لبخندی شیرین دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: تا آخر برو دوستم
بعد میرم یه جلسه تو سوله بیرون شهر و داد میزنم کجایی من اینجام!
بعد که چراغ ها روشن می شود، نمی توانم ببینم دستم را کجا جلوی صورتم بگذارم
بعد سرپرست گروه گفت نیما من یک اکانت دیگر باز کردم، هنوز وقت است، به گروه برگرد! علاوه بر حقوق بیشتر به شما پاداش می دهیم، بعد با عصبانیت می گویم به نافله دست نزن، آن دختر را ول کن، جای من را بگیر!
سپس دستت را در جیبت بگذار، تفنگت را بیرون بیاور و 3 گلوله به سمت من شلیک کن
بعد تیرها را در هوا می گیرم انگار دستم جلوی صورتم است، بعد می گویم سخت نیست.
فقط غرورت را به من نشان بده و من تو را می برم و در افق ناپدید می شوم

بیشتر بخوانید  مسافرت به کدام شهرها ممنوع شد ؟

9 سپتامبر

یکی از خیالات من این است که:
در خیابان راه می روم، سیگاری در دستم است، از دور مسی و رونالدو را می بینم که بین من ایستاده اند.
بهت بگم که من شاگرد استاد تهامی هستم و اگه بخوام مثل سوباسا بهت بزنم دیگه چیزی برای پرتاب توپ نیست.
ولی اینجوری یه صدا بلند میشه و ادامه داستان رو هفته بعد میگه..
بعدش تا هفته دیگه همینجوری روی هوا میمونم تا توپ رو بزنم…
درست زمانی که توپ در حال ناپدید شدن در افق است، من یک کشش سنگین می کشم و سپس در دود سیگارم ناپدید می شوم.

گردآوری: مجله اینترنتی دالگرم


دیدگاهتان را بنویسید