اسیدپاشی به یک روحانی اصلاح طلب که محبوب رهبری بود


بخشهایی از گفتگو با محمدعلی سبحانی را بخوانید؛

س :ال: وی در زمینه سیاست خارجی و منطقه ای به نوعی نقطه اتصال بود و بعداً در كشور نقش اصلی را در مسئولیت مهمی به عنوان وزارت كشور ایفا كرد ، اما به نظر می رسد كه این ارتباط جایی قطع شده است ، درست است؟

آقای مختاشام پور ، برخلاف گفته برخی ، آدم تیزبین صحنه نبود. برعکس ، وقتی او در جایی چیزی می گوید و حرف هایش ادامه پیدا نمی کند و اگر فکر می کرد که ادامه دادن آن یک مشکل درونی ایجاد می کند ، مانند مادر بهتر از یک پرستار بچه رفتار می کند ، نه یک ماما بهتر از یک مادر. هنگامی که وی پس از وزارت کشور رأی داد و به مجلس رفت ، او مانند بسیاری از مردم که متأسفانه هنوز هم می توانیم پیروی کنیم ، که به دنبال قدرت و ثروت بودند و در چارچوبی زندگی می کردند که همیشه در قدرت باقی می ماند ، در آنجا زندگی نمی کند. . حق داشت ، عقب ننشست ، اما اقدامی نکرد.

در سال 1988 ، مرحوم مختاشامپور به شدت آزرده خاطر شد

من این را یکی از ویژگیهای عجیب و خاص آنها می دانم؛ به عنوان مثال ، بعد از سال 1988 ، من در بسیاری از جاها او را همراهی کردم و شاهد توهین و توهین شدید وی بودم که حتی گاهی منجر به ضرب و شتم و آزار و اذیت زیاد وی می شد. اما او بسیار آرام بود و به صدها موردی که از آن رنجیده بود پاسخ نداد و سکوت کرد و به راه خود ادامه داد. این در حالی بود که مهاجمان به دنبال واکنش او بودند اما او در آن جلسات بسیار صادق بود. این تا زمانی بود که جو ایران برای او بسیار سخت شد. گاهی اوقات تماس می گرفت و پیشنهاد می کرد که به جایی برویم ، و آن دسته از افرادی که نمی دانم از کجا آمده اند ، به او توهین می کنند. متأسفانه ، محافظ و راننده که آنها را نداشتند ، بازوهایشان قطع شده بود ، نمی توانستند رانندگی کنند یا توسط همسران یا دوستانشان منتقل شدند. یعنی او در افسردگی زندگی می کرد اما او را رها نکردند.

بیشتر بخوانید  مهاجم پرسپولیس اختلاف را ایجاد کرد

اسیدپاشی به یک روحانی اصلاح طلب که محبوب رهبری بود

خاطره تلخ مرحوم مختاشام پور

* چرا آنها در سالهای آخر زندگی خود به نجف نقل مکان کردند؟

آره؛ به همین دلیل به نجف رفت ، حتی برخی به نجف رفتند و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند. اما در هر صورت از راه و عقیده خود دفاع کرد. در افکارش تاب آور بود. نه نرمش نظر او را تغییر می دهد و تسلیم قدرت می شود و نه بازی را مختل می کند. ظلم اتفاق افتاد و او مقاومت کرد.

من از او خاطره تلخی دارم. آقای امراللهی ، اولین رئیس سازمان انرژی اتمی ، به مناسبت تولد یکی از ائمه جماعات مراسمی را در منزل خود برگزار کرد و از ما دعوت کرد. من هم به آقای مختشامی زنگ زدم و با او رفتیم. خوب ، این یک مراسم مذهبی بود و آقای امراللهی اصرار داشتند که آقای محتشمی پور در نماز ظهر شرکت کند. وی گفت در اینجا ممکن است افرادی باشند که با من مشکلی داشته باشند و او نپذیرفت ، اما آقای آملاهی اصرار کرد و او قبول کرد و نماز خواند. بعد از نماز ، صدا و همان سخنان نامناسبی که گفتند ، به گوش رسید. این افراد بیرون آمدند و من نمی دانم که آنها اطلاعات را از کجا آورده اند و در پشت خانه آقای آملاهی جمع شده اند. نیروهایی که محل نگهداری آنها مشخص نبود ، جمع شدند و شعار دادند و خواستند آزار و اذیت کنند. من به آقای مختاشامور گفتم الان بمان تا خسته شوند و بروند. آقای امراللهی همین را گفت و بعضی جاها زنگ زد ، اما ظاهراً قدرت این نیروها از هرجای دیگر بیشتر بود و آنها در آنجا ماندند. آقای مختاشامور آرامش عجیبی داشت ، لبخندی زد و گفت: “ناهار را بیاور و بخور” و سپس بالشی را زیر سرش گذاشت و به آرامی خوابید انگار اتفاقی نیفتاده است. آقای امرالهی که میزبان بود نیز نگران بود و مرتباً تماس می گرفت ، اما این در حالی بود که آقای مختشامی خواب و خروپف کرده بود!

بیشتر بخوانید  ما بهترین های مسابقات ووشو قهرمانی جوانان کشور را به شما معرفی می کنیم

وقتی بیدار شد ، گفت: آقای سبحانی ، بیا دوباره برویم. آقای امراللهی گفت که تعداد معترضان به 50 نفر رسیده است ، و او گفت: “خوب ، آنها می خواهند چه کنند؟ این افراد هر روز به من مراجعه می کنند.” او اصرار كرد كه ما برويم. من همچنین به یکی از دوستانم زنگ زدم که با خانه به خانه بیاید و افرادی که او را رها نکردند ، فحش دادند و بد گفتند. سپس ناگهان آنها به سمت من و آقای مختشامی و یکی از دوستان خوب من ، آقای بزرگی و امرالله مایع پرتاب کردند. برای سوار شدن دور آقای مختشامی رفتیم. آنها آب پاشیدند و آقای امراللهی فریاد زد: “اسید” آقای محتشمی که عمامه خود را برداشت ، آقای امراللهی بلافاصله رفت و لباس ، لباس زیر ، پیراهن و آب آورد و روی سر ما ریخت و خدا را شکر که اسید نیست و آب بود یا اسیدی بود و نه خیلی قوی!

این آرامشی بود که من در این صحنه دیدم و هرگز آن را فراموش نمی کنم ، یعنی وقتی همه استرس داشتند و آقای آمولاهی خودش را به درون آتش و آب انداخت تا این افراد را با خود ببرد ، او بسیار آرام بود. او هرگز لبخند نزد ، حتی اگر بی ادب و توهین بود ، به آنها نگاه کرد و لبخند زد. شاید این بدان معنا بود که من می دانستم شما کاری نمی کنید و افرادی هستند که صحنه ها را کارگردانی می کنند.

او واقعاً محبوب بود ، حتی در مدیریت بسیار محبوب بود. در حالی که مدیریت در بیمارستان بود ، آقای مختشامی ویزیت کرد و مورد استقبال گرم مدیریت قرار گرفت. می خواهم بگویم او مردی بود که اگرچه نمی توان گفت که اشتباه نکرده است ، چون همه اشتباهات و ایرادهایی دارند اما صداقت را به معنای واقعی کلمه در او می دیدیم. او ایمان داشت و از نظر کسی بد نبود. آقای مختشامی جمله معروف مهندس موسوی را یادآوری می کند که می گفت: “پیروزی ما در شکست دادن هیچ کس نامشخص است.” این یک جمله بسیار زیبا و نمادی از چنین افرادی است که پیروزی به معنای وکیل و وزیر شدن نبود ، بلکه پیروزی به معنای دفاع از حق به هر قیمتی و در نظر گرفتن افرادی که در مقابلشان هستند به عنوان گروهی آگاه و رسیدن به رستگاری است. .

بیشتر بخوانید  چرا هنوز یارانه ماه مبارک رمضان به برخی پرداخت نشده است؟ / فیلم سینما

۲۷۲۱۹

دیدگاهتان را بنویسید