آموزش کامل درس چهاردهم فارسی نهم |
خودارزیابی (صفحهٔ 108 کتاب درسی)
1- پاسخ شخص گمراه به مفضّل چه بود؟ اگر از شاگردان جعفر بن محمد (ع) هستی باید بدانی که او زیاده از این سخنان ما را شنیده و با متانت جواب گفته است، لذا تو هم شایسته با ما سخن بگو.
2- این درس را با درس اوّل (آفرینش همه…) مقایسه کنید و شباهتهای آنها را بیان کنید. هر دو وجود خدا و نبوت را بیان نمودهاند. اینکه هر نعمتی که خدا به ما داده و آفریده است برای شکرگزاری است، نعمتهایی که ما را به عظمت و بزرگی خداوند رهنمون میسازد.
3- چرا خداوند بزرگ، نعمت تفکّر و اندیشیدن را به انسانها بخشید؟ تا در آنچه آفریده اندیشه کنیم و به حکمت و هدف آفریدهها فکر کنیم. بیندیشیم که خداوند هر یک را برای چه کاری خلق کرده است. دربارهٔ نیروهایی که خداوند در وجود انسان خلق کرده و نعمتهایی مانند یاد آوری، فراموشی و… فکر کنیم و تصور کنیم که اگر این آفریدهها نبودند چه اتفاقی میافتاد.
شعر خوانی: بوَد قدر تو افزون از ملایک
دلی دیدم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
ز پودِ محنت و تار محبت
* خدایا، دلی دارم که خواستار و خواهان محبت است. و از این دل است که بازار محبت و دوستی گرم و پر رونق است.
* برای دلم لباسی به اندازه دوختهام. لباسی که با تار و پود محبت بافته شده است.
بوَد درد مو و درمانم از دوست
بوَد وصل مو و هجرانم از دوست
اگر قصابم از تن واکره پوست
جدا هرگز نگردد جانم از دوست
* درد و درمان من هر دو از جانب معشوق (یار) است. وصل و دوری من نیز از معشوق (دوست) است.
* حتی اگر قصاب از تن من پوستم را جدا کند هرگز جانم از دوست جدا نمیشود.
به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته
نه دولتمند بُرده یک کفن بیش
* کم و بیش در قبرستان گشتم و قبر ثروتمند و فقیر را دیدم.
* و فهمیدم که نه فقیر بی کفن در خاک دفن شده است نه ثروتمند بیشتر از یک کفن با خود برده است.
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بوَد قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
* ای دل، چرا از خداوند پاک و منزه بیخبری، از این بیخبری چه فایدهای میبری و از اینکه فرمانبر نفس اماره و شیطان هستی، چه استفادهای میبری؟
* ارزش انسان بالاتر از ارزش فرشته هاست. تو قدر و منزلت و ارزش خودت را نمیدانی، چه فایدهای دارد.
مکن کاری که بر پا، سنگت آیو
جهان با این فراخی، تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو وینی نامهٔ خود، ننگت آیو
* کاری انجام نده که در مقابل پایت سنگ (مشکلات) به وجود آید و جهان با این وسعت و بزرگی برای تو تنگ و تاریک باشد.
* زمانی که در روز قیامت پروندهات را بررسی میکنند و نامهٔ اعمالت را میخوانند، تو نامهٔ خود را ببینی و خجالت بکشی.
دوبیتیهای باباطاهر همدانی
حتماً بخوانید: