آموزش کامل درس سوم فارسی نهم |
مثل آیینه
نوجوانی، تولّد دوبارۀ انسان است. در این مرحلۀ پر تب و تاب، نوجوان، افزون بر رابطه با خود، نیازمند رابطهای دیگر نیز هست؛ نیازمند دو چشم دیگر که نوجوان را ببیند و به او بگوید: کیست و چگونه است؛ از همین جاست که دوستی و پیوند با دیگران آغاز میشود.
این ارتباط، وابسته به نیاز درونی است که به نوجوان کمک میکند تا به خودشناسی برسد. دیگران، زبان نقدِ او و پنجرههایی هستند که در برابر دیدگانِ پرسشگرِ وی، گشوده شدهاند.
دوستان واقعی، راه نیک بختی را به ما نشان میدهند و همراهان خوبی برای شکوفایی بهتر هستند. آنها مثل آیینه، همان قدر که خوبیها را پیش چشم میآورند، عیبها را هم به ما مینمایانند و مهمتر آنکه این همه را بیصدا و بیهیاهو، باز میگویند. رسم دوستی، شکستن آیینه نیست؛ درست آن است که فرصت باز اندیشی و خود شکوفایی را پدید آوریم و گامی به سوی فراتر رفتن برداریم.
آینه، چون نقش تو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
نظامی گنجهای
اگر آینه عیب و نقصهایت را به تو نشان داد، آن را نشکن، بلکه عیب و نقصهایت را برطرف کن، زیرا از بین بردن و شکستن آیینه اشتباهی بزرگ است.
کار و شایستگی
جوانی، گهِ کار و شایستگی است
گهِ خود پسندی و پندار نیست
جوانی دوره کار، تلاش، کوشش و نشان دادن شایستگیهاست. دورهای است که خیالهای خام و خود پسندی و غرور در آن راه ندارد.
چو بفروختی، از که خواهی خرید؟
متاعِ جوانی به بازار نیست
وقتی که جوانی را آسان از دست بدهی، دیگر نمیتوانی آن را به دست آوری، چون جوانی، مانند کالا نیست که در بازار خرید و فروش شود و تو آن را بخری. (قدر جوانی را بدان)
غنیمت شِمُر، جز حقیقت مجوی
که باری است فرصت، دگر بار نیست
قدر و ارزش جوانی را بدان و در این دوره به دنبال کشف حق و حقیقت و درک آن باش، اگر جوانی بگذرد، فرصت درک حقیقت را نیز از دست میدهی و فرصت دوبارهای نخواهی داشت.
مَپیچ از رهِ راست، بر راه کج
چو در هست، حاجت به دیوار نیست
از راه راست به راه کج منحرف نشو و تلاش کن که همیشه در راه راست قدم برداری، وقتی که راه راست وجود دارد، نیازی به راه کج نیست. خانهای که در دارد، نیازی نیست که از بالای دیوار وارد خانه شویم.
زِ آزادگان، بردباری و سعی
بیاموز، آموختن عار نیست
از انسانهای آزاده، شکیبایی و بردباری و سعی و تلاش را یاد بگیر، زیرا آموختن، عیب و ننگ نیست.
به چشم بصیرت به خود دَر نگر
تو را تا در آیینه، زنگار نیست
با آگاهی از خود، به خودت نگاه کن. ارزشهای ذاتی خودت را کشف کن، قبل از اینکه پیر شوی و فرصت جوانیات را از دست بدهی و قلب پاک و بی آلایشت آلوده به زنگار شود و نتوانی حقایق را ببینی.
همی دانه و خوشه، خروار شد
ز آغاز، هر خوشه خروار نیست
دانهها به خوشه و خوشهها به خروار تبدیل میشوند و در ابتدا هیچ خوشهای خروار نبوده است. تو نیز سعی و تلاش کن و مرحله به مرحله به دانش و ارزشهای خود اضافه کن، چون دانش و صفات خوب در انسان یک باره به دست نمیآید، بلکه با تلاش و کوشش و به مرور زمان اضافه میشود.
همه کار ایام، درس است و پند
دریغا که شاگرد هشیار نیست
تمام اتفاقات روزگار، همچون درسی برای همۀ انسانهاست، اما دریغ و افسوس، انسانهایی که همچون دانش آموزان کلاس این روزگار هستند، هوشیار و آگاه نیستند و از اتفاقات زمانه درس نمیگیرند.
پروین اعتصامی
خودارزیابی (صفحهٔ 27 کتاب درسی)
1- نویسنده به چه نوع ارتباطهایی در دوران نوجوانی اشاره کرده است؟ نوجوان، افزون بر رابطه با خود، نیازمند رابطهای دیگر نیز هست، رابطهای به نام دوستی و پیوند، رابطهای که وابسته به نیاز درونی است، نیازی که به نوجوان کمک میکند تا به خود شناسی برسد.
2- ویژگیهای مشترک آیینه و دوست را بیان کنید. هر دو واقعیتهایی شخصی را نشان میدهند، راستگو هستند، اندازه و حد خود را نگه میدارند، نه زیاده گویی میکنند نه کم گویی، به دنبال برجسته کردن نکات مثبت جهت تقویت و نشان دادن نکات منفی جهت برطرف کردن هستند.
3- به نظر شما چه ارتباطی میان دو بخش نثر و شعر درس وجود دارد؟ نثر این درس به زبان ساده، ارتباط و راههای ارتباط با دیگران را بیان میکند. همچنین انسان را به خودشناسی دعوت میکند و زبان نقد و تفکر نقادانه را مطرح میکند، زیرا انسانها با نقد شدن، نقصهای خود را برطرف میکنند و شعر درس نیز همین ویژگیها را با زبانی دیگر بیان میکند. این شعر انسان را به خودشناسی و قدر جوانی را دانستن دعوت میکند و میگوید، دوستان مانند آینه هستند و ما باید قدر این دوره از زندگی را بدانیم.
نکتۀ ادبی
به بیت زیر، توجّه کنید:
«چو بفروختی، از که خواهی خرید؟
متاع جوانی به بازار نیست»
گاهی برای تأکید بر سخن و گاهی برای رد یا نفی آن، پرسشی را مطرح میکنیم. همان گونه که میبینید در مصراع اوّل بیت بالا، پرسشی مطرح شده است. مقصود گوینده آن نیست که جوانی را از چه کسی خواهی خرید؟! شاعر خود از این موضوع آگاه است. قصد او تأکید بر اِنکار این موضوع است که دورهٔ جوانی، قابل خرید و فروش نیست؛ چنانچه از این دوره به خوبی بهره نگیری، به هیچ روی، نمیتوانی آن را جبران کنی؛ یا اگر شخصی به دیگری بگوید: «من کی این حرف را زدم»، منظور او این است که من این حرف را نزدهام. به این گونه پرسشها «پرسش اِنکاری» میگویند.
گفتوگو (صفحهٔ 27 کتاب درسی)
1- درباره مفهوم جمله «المؤمنُ مِرآةُ المؤمن» و ارتباط آن با درس بحث و گفتوگو کنید.
معنی جمله: «مؤمن آینه مؤمن است». آیینه وظیفهای دارد. وظیفه آن صداقت و راست گویی و انعکاس واقعیتها است. آیینه بدون این که به کس دیگری سرما را انتقال دهد. بدون اینکه که آبروی کسی را از بین ببرد و بدون این که عیبها و اطلاعات دیگران را در اختیار ما قرار دهد با ما برخورد میکند. انسانها نیز میتوانند مانند آینه باشند. عیب و نقص یکدیگر را بدون داد و فریاد و نیز همان گونه که هست به همدیگر بگویند. مواظب رازهای هم دیگر باشند، مواظب آبروی انسانهای دیگر باشند و…
2- بیت زیر، کدام ضربالمَثَل را به یاد میآورد؟ دربارهٔ ارتباط آنها، توضیح دهید.
همی دانه و خوشه، خروار شد
ز آغاز، هر خوشه خروار نیست
اندک اندک جمع گردد، وانگهی دریا شود.
هم ضرب المثل و هم شعر افزایش منطقی را یادآور میشوند و گسترش تدریجی با تلاش و کوشش را متذکر میشوند.
واژه شناسی
واژه شناسی: در نوشتن واژگانی مانند پائیز، آئینه، کجائید و…. به جای همزه، بهتر است از حرف «ی» بهره گیریم. مانند: پاییز، آیینه و…
به چشم بصیرت به خود دَر نگر
تو را تا در آیینه، زنگار نیست
نوشتن (صفحهٔ 28 کتاب درسی)
1- در میان کلمههای زیر، هم خانواده کدام واژهها در متن درس به کار رفته است؟ آنها را بیابید و بنویسید:
غنی = غنیمت
حجّت = *
یوم = ایام
مغتنم = غنیمت
مبصر = بصیرت
احتیاج = محتاج
صبور = *
دوام = *
مساعی = سعی
سعید = *
2- در بیت زیر کنایهها را مشخّص کنید و معنی آنها را بنویسید.
مپیچ از رهِ راست، بر راه کج
چو در هست، حاجت به دیوار نیست
از راه راست پیچیدن، کنایه از منحرف شدن.
به راه کج رفتن، کنایه از راه نادرست و کار اشتباه انجام دادن.
3- با ذکر دلیل، گونههای پرسش زیر را مشخص کنید.
که تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟
یا که داند که بر آرد گل صد برگ از خار؟
مصراع اول: پرسش انکاری، مصراع دوم: پرسش انکاری
شاعر تاکید بر سوال دارد یعنی به جز خدا چه کسی توانایی دارد تا از چوب خشک میوههای رنگارنگ خلق کند. در مصرع دوم هم شاعر بر نکتهای دیگر تاکید میکند و میگوید به جز خدا کسی توانایی خلق گلهای رنگارنگ را از بین خارها ندارد.
خار بر پشت زنی زین سان گام
عزّتت چیست؟ عزیزیت کدام؟
پرسش معمولی: قهرمانان داستان از هم دیگر پرسشی میپرسند که نیاز به پاسخ دارد.
هر شب که روی به جامهٔ خواب
کن نیک تأمل اندر این باب
کان روز، به علم تو چه افزود؟
وز کردهٔ خود، چه بردهای سود؟
مصراع اول: پرسش معمولی، مصراع دوم: پرسش معمولی چون سوالها برای پاسخ دادن پرسیده شدهاند.
حکایت: باغبان نیک اندیش
روزی خسروی به تماشای صحرا بیرون رفت. باغبانی پیر و سالخورده را دید که سرگرم کاشتن نهال درخت بود.
خسرو گفت: «ای پیرمرد، در موسم کهنسالی و فرتوتی، کار ایّام جوانی پیشه کردهای. وقت آن است که دست از این میل و آرزو برداری و درخت اعمالِ نیک در بهشت بنشانی، چه جای این حرص و هوسِ باطل است؟ درختی که تو امروز نشانی، میوهٔ آن کجا توانی خورد؟»
باغبان پیر و پاک دل گفت: «دیگران نشاندند، ما خوردیم، اکنون ما بنشانیم تا دیگران خورند.»
باز نویسی از مرزبان نامه، سعدالدّین وَراوینی
حتماً بخوانید: