فردا 11 دی آرمان اعدام خواهد شد
در فضای مجازی پستی دست به دست میچرخید با عکس پسری جوان به نام آرمان. در این پست که مردم و هنرمندان خواهان و خواستار بخشش آرمان از قصاص بودند، ماجرای قتلی قدیمی پشت پرده بود.
در ادامه ماجرای قتل غزاله توسط آرمان را توضیح خواهیم داد.
مسئله حیاتی این است که آرمان بخاطر قتل غزاله قرار است چهارشنبه 11 دی یعنی فردا اعدام شود و قطعی است مگر آنکه خانواده مقتول رضایت دهند.
خانواده این جوان نامه خداحافظی با پسرشان را منتشر کرده اند و هنرمندان نیز عکس آرمان را در صفحه های رسمی خود گذاشته اند و خواستار نجات آرمان از قصاص شده اند.
ماجرای قتل غزاله توسط آرمان
پلیس ها با شوکر برقی در حال آرام کردن جمعیت ملتهبی هستند که روی پله های مقابل دادگاه کیفری فریاد می زنند. عابران پیاده از دو سوی پیاده رو، راهشان را کج می کنند و دوان دوان به سمت پله های دادگاه می آیند و از همدیگر داستان را می پرسند.
مردی قوی هیکل با کت و شلوار خاکستری رنگ که از خانواده غزاله(مقتوله) است دو دستش را بلند می کند و رو به جمعیت داخل پیاده رو می گوید: قاتل ندیدین؟ بیاین ببینین…
میان جمعیت مادر غزاله می دود و یقه پیراهن پدر آرمان را می گیرد و می گوید: چه جوری تونستی قاتل تربیت کنی؟ تو استاد دانشگاهی؟ تو میری می شینی روبه روی ۶۰ تا جوون حرف می زنی اون وقت خودت یه قاتل تحویل دادی؟ پ
در آرمان شوکه شده و هیچ نمی گوید، مردم او را به جلو هل می دهند و او هم چشم در چشم مادر غزاله به جلو رانده می شود. فامیل و نزدیکان غزاله و آرمان پشت سر هم همدیگر را تهدید می کنند.
دخترخاله غزاله که عکس او را در دست دارد هق هق کنان و به نفس، نفس افتاده فریاد می زند: نیم وجبی یه الف قد داره زده آدم کشته… پدر غزاله اما آرام پایین پله ها ایستاده و جمعیت را در بهت نگاه می کند.
پدری که دوسال پیش در یک شب سرد زمستانی نزدیک بهار چند روز، زمین و زمان را به جست وجوی دخترش رفت و بعد از مدتی خبر قتلش را آوردند. اما نه جنازه ای پیدا شد و نه آرمان در آخرین جلسه دادگاه حاضر به اعتراف شد.
سومین جلسه این دادگاه در حالی برگزار می شود که جسد غزاله هنوز پیدا نشده و آرمان در بازجویی های اولیه با اظهارات متناقض اعتراف به قتل غزاله کرده است.
مادر و پدر غزاله: تقاضای قصاص نفس داریم
آرمان پشت جایگاه متهم از آقای قاضی اجازه می خواهد تا از خانواده غزاله عذرخواهی کند. مادر و پدر غزاله در جایگاه ویژه نشسته اند. مادر با چشم های روشن و سرخ شده عکس دخترش را در دست گرفته و پدر آرام و ساکت اشک می ریزد.
چشم های آرمان برمی گردد و به چشم های مادر غزاله می گوید: ببخشید…. مادر با تمام بغض و نفرت مانده در گلویش میان جمعیتی که دیگر صدای نفس های شان هم شنیده نمی شود می گوید: باید بمیری……
غزاله در تاریخ ۱۲ بهمن ماه سال ۹۲ برای مراجعه به دکتر از خانه بیرون رفته و برنگشته بود.
ماموران پلیس پرونده مفقودی تشکیل دادند و بعد از پیگیری آخرین تماس های تلفنی غزاله پی بردند که او آخرین حرف هایش را با آرمان زده است. پدر غزاله پشت میز دادگاه اشک می ریزد و از تنها دخترش می گوید.
او و همسرش تقاضای قصاص آرمان را دارند و تفاضل دیه را هم می دهند.
ناهید مادر غزاله تند تند صحبت می کند و پشت سر هم با نگاه هایش آرمان را خطاب قرار می دهد. دست و پایش را گم کرده و می گوید: غزاله و آرمان با هم نامزد بودند. غزاله قرار بود روز چهارشنبه آرمان را ببیند و به بهانه های مختلف قرارشان را عقب می انداخت…
آن روز نوبت دکتر داشت و به اصرار آرمان به خانه اش رفت. او نمی خواست رابطه اش را با آرمان ادامه دهد اما او این را نمی فهمید. طبق نقشه قبلی غزاله را به خانه اش دعوت کرد و او را کشت… آقای قاضی من تقاضای قصاص نفس دارم.
هماهنگی خون روی میله بارفیکس و مقتوله
وکیل غزاله می گوید: آرمان و غزاله در سفر ترکیه با هم آشنا شده بودند و رابطه شان به تماس تلفنی و دیدارهای پشت سر هم در تهران رسید. اما بعد از مدتی غزاله حرف تمام کردن رابطه و سفر خارج از کشور را پیش می کشد که با برخورد منفی آرمان مواجه می شود و تصمیم به قتل غزاله می گیرد.
قاضی پرونده از ۱۳ پیامک و یک تماس تلفنی می گوید که متهم و مقتوله در ساعتی قبل از دیدارشان داشته اند. غزاله به خانه آرمان می رود و آرمان بعد از مشاجره او را به سمت تخت پرتاب می کند.
سر غزاله به گوشه تخت برخورد می کند و بعد از آن آرمان با میله بارفیکس چند بار به سر غزاله می کوبد و وقتی مطمئن شد غزاله نفس نمی کشد او را در ۱۵ لایه کیسه زباله می پیچد و به نزدیک ترین سطل زباله خانه اش می اندازد. آثار خون روی میله بارفیکس و لبه کج شده آن نشان از ضربه هایی است که به سر غزاله اصابت کرده است.
همچنین به گفته وکیل مقتوله آثار دی ان ای خون غزاله و خونی که روی تخت و میله بارفیکسی که از اتاق او کشف شده برابری می کند.
قاضی می گوید: آرمان در هنگام قتل، هفت روز کمتر از ۱۸ سال داشته و همین باعث شده که دادگاه پرونده را نیازمند تحقیقات بیشتر بداند.
آرمان قاتل غزاله : من غزاله را نکشتم
قاضی، آرمان پسرک ۱۹ ساله را پای میز می خواند تا از خودش دفاع کند. آرمان نه به هم ریخته است و نه مضطرب. هیچ عکس العملی درمقابل حرف هایی که می شنود ندارد. صدایش آرام و آهسته است. قاضی از او می خواهد که بلندتر صحبت کند.
صورتش سفید شده و کلمات را جویده، جویده به زبان می آورد. در جواب قاضی عبدالهی که می پرسد آیا در قتل غزاله مباشرت داشته، می گوید: من این اتهام را قبول ندارم و شروع می کند به تعریف کردن داستان:
«من و غزاله نزدیک عید در سفری در ترکیه با هم آشنا شدیم. هر دو با خانواده های مان به آن سفر رفته بودیم.
بعد از آشنایی با تماس تلفنی با هم در ارتباط بودیم اما بعد از مدتی در تهران همدیگر را دیدیم. رابطه ما چند بار به هم خورد و دوباره از نو شروع کردیم.
من خیلی تمایلی به ادامه رابطه نداشتم چون هم درسم ضعیف شده بود و در آستانه کنکور بودم و هم اینکه باید به اصرار پدر و مادرم رشته دندانپزشکی قبول می شدم.
در نخستین جدایی مان چند بار پیگیری کردم اما وقتی چندبار این اتفاق افتاد دیگر دنبال ماجرا را نگرفتم. آن روز غزاله در واتس آپ به من پیغام داد و حالم را پرسید و قرار شد همدیگر را ببینیم.
طبق معمول از مدرسه به خانه آمده بودم و به خاطر حساسیت، آنتی هیستامین مصرف می کردم.
در حال استراحت و خواب آلودگی بودم که تماس ناموفق غزاله را روی گوشی ام دیدم. با او تماس گرفتم و گفت: می خواهم بیایم ببینمت. مادر و پدرم در خانه نبودند و از رفت و آمد غزاله به خانه ما اطلاع نداشتند.
این مورد خط قرمزی بود که پدر و مادرم برایم مشخص کرده بودند و نمی توانستم از آن عبور کنم.
اگر این کار را می کردم گوشی تلفنم را می گرفتند و تنبیهم می کردند. آرتین برادرم را در اتاقش با ایکس باکس مشغول کردم و هدفون روی گوشش گذاشتم تا متوجه ورود غزاله نشود. غزاله آمد و با هم درمورد کار و مسافرت حرف زدیم.
گفت می خواهم برای ادامه تحصیل از ایران بروم من هم سوئد را به او پیشنهاد دادم و گفتم در تماس های بعدی اطلاعات کامل تر را می دهم.
غزاله را تا جلوی در خانه بدرقه کردم اما همین که در را بستم صدای افتادنش را روی پله ها شنیدم.
از ترس پدر و مادرم جنازه را به داخل خانه آوردم. فرش ها را کنار زدم و با دست خونی میله بارفیکس را برداشتم و به گوشه ای از اتاق پرتاب کردم.
بعد جسد را با یک لایه مشما پوشاندم و در چمدانی که از انباری خانه آورده بودم گذاشتم و آن را به نخستین سطل زباله نزدیک خانه انداختم.
بعد آمدم و لکه های خون روی پله ها و داخل را شستم. عبدالصمد خرمشاهی، وکیل آرمان آخرین دفاع ها را از متهم می کند و می گوید:
دلایل، مدارک و مستندات صدور کیفرخواست در رابطه با قتل عمدی به موکلش فاقد استحکام و اعتبار است چون هیچ گونه جنازه ای پیدا نشده است و حتی آثار دی ان ای خون هم نمی تواند این ادعا را ثابت کند.
قاضی عبدالهی بعد از شنیدن صحبت های وکلای مقتوله و قاتل گفت: به زودی بعد از ارایه لوایح وکیل مقتوله حکم قضایی صادر خواهد شد.