شهروند نوجوان: شروع به گریه می کند و مادرش را صدا می کند!
شهروند دهه 70 (مرد): در جای قبلی خود نشسته است. با خونسردی آیفونش را از جیب شلوار قرمزش بیرون می آورد و به آهنگ “نازنین ناز نازکن در را باز نکن…” گوش می دهد!
شهروند دهه 70 (زن): در جای قبلی خود بنشینید. او به آرامی آیفون را از کیف رنگارنگش بیرون می آورد و اپلیکیشن تبدیل از موبایل به آینه را فعال می کند. بعد با کمک آینه شروع به زیباسازی صورتش می کند!
شهروند دهه 60 (مرد): آیا فکر می کند که آیا پدرش در را پشت سر خود قفل کرده است تا او را مجازات کند؟ آیا نامزدش که نیم ساعت دیگر سر چهارراه انقلاب بود از او جدا می شود؟ آیا گشت ارشاد نامزدش را دستگیر می کند؟! مادرش به بوی بد لباسش فکر بدی می کند؟! آیا در حال حاضر از او فیلمبرداری می شود تا در دادگاه علیه او استفاده شود؟ آیا او زنده می ماند؟! آیا او … در حالی که مدام فکر می کند، مراقب جیب شلوار جین آبی اش است، یک سکه می گیرد و به در حمام می زند!
شهروند دهه 60 (زن): از خود می پرسید که آیا همکاران دانشگاهی با او شوخی کردند و در را پشت سر او قفل کردند؟ اگه خواستگارش اینو بفهمه ؟! اگه تا شب اینجا بمونه و خوابگاه رو ببنده چی؟! اگر در شهر به خانواده او اطلاع دهید چه؟ اگر پدرش دیگر به او اجازه ادامه تحصیل ندهد چه می شود؟! اگر مجبور شود با پسرش ماشا قاسم ازدواج کند؟! اگه از مش قاسم بچه داشته باشه چی؟! اگر تمام عمرش مجبور باشد خانه داشته باشد چه؟! اگر … در حالی که برای سرنوشت خود گریه می کند، از کیف لپ تاپ خود آینه ای بیرون می آورد و ریمل ریخته شده روی صورتش را پاک می کند!
شهروند دهه 50 (مرد): در جوانی به یاد می آورد که چقدر قوی بود و چگونه می توانست در دستشویی حرکت کند! از جیب شلوار کتان خاکستری اش ماژیک در می آورد و روی توالت یادگاری و آهنگ می نویسد!
شهروند دهه 50 (زن): به خود القا می کند که باید این شرایط سخت را تحمل کند تا به آرمان های برابری حقوق زن و مرد دست یابد. در این بین سعی می کند عکس خود را روی کاشی سفید حمام ببیند و سه روز جوش صورتش را از بین می برد!
زندانی: برای فرار از فاضلاب قصد دارد دیوار حمام را با قاشق خراب کند!
شهروند روشن فکر: از زمان خود نهایت استفاده را ببرید و کتاب الکترونیکی «جامعه باز و دشمنان آن» (کارل پوپر) را از تبلت خود بخوانید!
شهروند روشن فکر: بشین یه گوشه سیگار بکش!
شهروند شاعر: شعر می خواند; بنشینند غبار غم را ببویند/ و با این بو اگر پشت در بمانند شفا می یابند!
شهروند تحصیل کرده: در هر شرایطی به فکر فرهنگ سازی است. او روان‌شناس سیاه‌پوستی را از کلاس درس بیرون می‌کشد و با حروف کج روی در حمام می‌نویسد:
دوست لطفا بعد از هر بار وکیوم سیفون را روی سرتان بکشید
شهروند مورد انتظار: سیفون را می کشد و می گوید بیا این سیفون است، حالا در را باز کن و برو بیرون!
مهندس شهروند: او سعی می کند با باز کردن لولاهای در از حمام خارج شود.
شهروند فیزیکدان: از فرمول فشار (P = F / A) استفاده می کند. شیر آب را تا انتها باز کنید و مسیر آب را به سمت درب خروجی هدایت کنید، سپس با انگشت شست و شوی خود دهانه شلنگ را سفت و محکم کنید تا با کاهش سطح (A) فشار را افزایش دهید و می تواند از درب عبور کند!
Citizen Computer Driver: یک بار برق را روشن و خاموش می کند (ریستارت می شود!)، سپس دستگیره را فشار می دهد تا ببیند قفل در باز است یا خیر.
شهروند اختلاس شده: رشوه یک میلیاردی به گاردین داد تا در را به روی او باز کند.
پوتین: او با مدودف تماس می گیرد و به او توالت می دهد. بعد از دقایقی یک هلیکوپتر نظامی در بالای توالت ظاهر می شود، کماندوهای آرپی جی سقف حمام را با موشک آرپی جی منفجر می کنند و با کمک عملیات راپل، پوتین را از دستشویی به داخل هلیکوپتر می آورند! پوتین مدودف را در آغوش می گیرد و در گوش اومیا می گوید: «تو نشان دادی که بعد از من دوباره لیاقت رئیس جمهور شدن را داری!» – داشتم خفه می شدم!
دولت: از رئیس کابینه خود می خواهد که از شهرداری درخواست تبلیغات بلامانع، تعرض به حریم خصوصی شهروندان، سوء استفاده از اموال عمومی، افزایش قیمت سکه کند! افزایش بیکاری، مهاجرت پرستاران و … پشیمان!
شهروند نگران: با شماره 125 تماس بگیرید.
این شهروند بسیار نگران است: با 115 تماس می گیرد!
شهروند رند: تابلوهای در و دیوار سرویس بهداشتی را می خواند و تعدادی شماره روی موبایلش نگه می دارد!
یک شهروند عادی: در را کمی فشار می دهد، در را باز می کند، دستش را در توالت می گذارد، سرخ می شود و می رود!
گردآوری: مجله اینترنتی دلگرم